به دشنه‌کاری قلبم برس،ادامه بده!

 

من چند وقتی هست به جای داد وبیداد و عصبانیت از کارای بقیه این شعر از حامدعسکری رو واسه خودم میخونم...

شاید باورتون نشه ولی جواب میده!اصلا اوضاعو عوض میکنه...ناخواسته تو اون شرایط یه لبخند میزنم ...شاید واسه شعره‌ست...شاید واسه اینکه کلا شعر دوست دارم...شایدم واسه اطمینان از اول و اخرش ...که خدا هست...

 

 

به دشنه‌کاری قلبم برس،ادامه بده!

خدای هر دوی ما انتهای کار ،یکی‌ست!

 

 

*دِشنه یعنی خنجر...

سیاه نامه تر از خود کسی نمیبینم...

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود

به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود

طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی

ولی چگونه مگس از پی شکر نرود

سواد دیده غمدیده‌ام به اشک مشوی

که نقش خال توام هرگز از نظر نرود

ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار

چرا که بی سر زلف توام به سر نرود

دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی

که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست

که آبروی شریعت بدین قدر نرود

من گدا هوس سروقامتی دارم

که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود

تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری

وفای عهد من از خاطرت به در نرود

سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم

چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود

به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید

چو باشه در پی هر صید مختصر نرود

بیار باده و اول به دست حافظ ده

به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود

***

+خوشا دلی...

++دلا مباش...

+++که آبروی شریعت...

++++سیاه نامه تر از خود...

روزتون مبارک آقای سخن...

۱ اردیبهشت توی تقویم ما ایرانیا  روز سعدی هست ...

سعدی شاعری که استاد تمام عاشقانه های فارسی و عربیه ...

به مناسبت روز اقای سخن چند تا تک بیت بخونیم (انتخاب خودمن این اشعار و گمونم از بخش اول غزلیات سعدی در گذشته های دور انتخاب شدن...)شما هم‌اگر بیت زیبا و کمتر شنیده شده از سعدی توی حافظه یا گوشه دفتراتون دارید کامنت کنین منم بخونم:)

 

در این روش که توئی بر هزار چون سعدی 

جفا و جور توانی !ولی مکن یارا...

 

باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن 

تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را

 

قوم از شراب مست و ز منظور بی نصیب 

من مست از او،چنان که نخواهم شراب را

 

مردم بیگانه را خاطر نگهدارند خلق 

دوستان ما بیازردند یار خویش را

 

سعدی اندر غم جلاد غمت میگوید

بنده ام!بنده به کشتن ده و مفروش مرا

 

چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب 

گفت یکبار ببوس آن دهن خندان را

گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن؟

که محالست که حاصل کنم این درمان را!

 

با چون خودی در افکن اگر پنجه میکنی 

ما خود شکسته ایم !چه باشد شکست ما؟

 

دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکر دهنان خوش بود سوال و جواب ...

 

تو برون خبر نداری که چه میرود ز عشقت 

بدرآی وگرنه اتش بزنیم در حجیبت!

_تهدید !🔥_

غیرتم هست و اقتدارم نیست

که بپوشم ز چشم اغیارت

تو بدین هر دو چشم خوابالود 

چه غم چشم های بیدارت؟

 

خوشست نام تو بردن ولی دریغ بود

در این سخن که بخواهند برد دست به دست

 

گر خون ِ من جمله عالم تو بریزی 

اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

 

مارا دگر معامله با هیچ کس نماند

بیعی که بی حضور تو کردم ،اقالت است_اینم یه بیت حقوقی_

...

+

ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد

از بس که دیر ماندی ،چون شام روزه داران...

 

۱

هفت از ده

چون آفتـــاب خزانـــی ، بـــی تــــو دل من گرفته است

جانا ! کجایی که بی تو ، خورشید روشن گرفته است ؟

این آسمان بی تو گویی ، سنگی است بر خانه امروز

سنگی کـــه راه نفس را ، بر چـــاه بیژن گرفته است

از چشــــم می گیرم آبــــی  تا پـــای تا سر نسوزم

زین آتش سرکشی که در من به خرمن گرفته است

ترســـم نیـایـــی و آید  ،  خـــاکستر من به سویت

آه از حریقی که بی تو در سینه دامن گرفته است

از کُشتنم  دیگـــر انگار ، پــــروا  نمی داری  ای یــــار !

حالی که این دیر و دورت ، خونم به گردن گرفته است

چــون خستگان زمین گیر ، تن بسته دارم به زنجیر

بال پریدن شکسته است ، پای دویدن گرفته است

آه ای سفر کرده ! برگرد ،  ای طاقتم برده ، برگرد

برگرد کاین بی قراری ، آرامش از من گرفته است

حسین منزوی

...

 

 

داشتم به این فکر میکردم راجع به منزوی چی بنویسم...

هنوزم دارم فکر میکنم!علی الحساب چند تا تک بیت خوب هم به پست اضافه میکنم واسه کسایی که حوصله غزل ندارن...

 

چند می گویی که  از من شکوه ها داری به دل؟

لب که بگشایم مرا  هم با تو چندان  ماجراست

...

من و تو عشق را گسترده‌تر خواهیم کرد، آری

که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت

_این بیت رو واسه کارت عروسی یکی از دوستام پیشنهاد کردم!فقط پیشنهاد کردم...نپدیرفت...یکی نیس بگه خب چرا مشورت میخوای؟!_

...

آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم

گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس

...

به زخمی مرهمم کس را و زخمی میزنم کس را

شگفت آورترینم من چنینم: جمع اضدادم

اخرین بیت رو قشنگ نوشتم زدم به دیوار اتاقم...از بس که شرح حال منه...

دیگه اینکه ...

فعلا همین!

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان