ده از ده!

شب گذشته من و او، چه خواب خوبی بود
در آن سیاهی شب آفتاب خوبی بود

همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت
اگرچه ترس نبود، اضطراب خوبی بود

گناه نیمه شب ما کلام حافظ شد
گناه نیمه شب ما ثواب خوبی بود

تفاُلی نزد و یک غزل برایم خواند
ولی عجب غزلی! انتخاب خوبی بود

"چه مستی است ندانم که رو به ما آورد"
جهان به رقص در آمد... شراب خوبی بود

سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود

تمام شب تن او را ورق ورق خواندم
غزل، سپید، ترانه، کتاب خوبی بود

اگرچه شاعر آیینی ام دلش می خواست
که عاشقانه بگویم، عذاب خوبی بود

سید حمیدرضا برقعی

...

شاید شعر عاشقانه شنیدن از زبان یه شاعر آیینی که شعرهاش اشک واسه چشم نمیذاره ذوق مضاعفی برام داشته که عاشقانه های دیگه سپر انداختن جلوش...

هر بیتش برام شیرین دلچسب و نابه...

...

چشمانش!

سکوت ریخت برایم...

جواب خوبی بود !😏😏😏

۳
راهی آسمان
۱۰ مهر ۱۸:۵۶

😍😍😍😍😍😍

پاسخ :

😊😊😊
استیو ‌‌
۱۰ مهر ۱۵:۵۰

چه قشنگ...

پاسخ :

همینطوره:)
R_A Zeytun
۱۰ مهر ۱۱:۵۷

برای تحفه دلم را برایش آوردم

به طعنه چنگ زد، مضراب خوبی بود

#خودم نوشت!

پاسخ :

چه عالی ...:)
...
تمام عمر دویدم چو تشنه ای ز پی اش ...
نبود چشمه ولیکن سراب خوبی بود!
:اینم خودم نوشت قدیمی من!:)
پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان