+قفلی سالیان سال اینجانب بود این آهنگ.البته ورژن اصفهانی_خوندهاش!
گاهی دهنم که بیکار میشه، به مثابه یه شکست عشقی خورنده قهااااار که تمام ۸۰ و خردهای سال عمری که از خدا گرفته رو صرف عشقی نافرجام کرده، اینو میخونم...البته مدتها بود یادم رفته بود...داشتم پلی لیست جدید میچیدم که یافتمش...پلی لیست تازه متولد شده بیش از اینکه جدید باشه، پر شده از آهنگهای قدیمی...
جان به لطافت آهنگهای قدیمی!
...
روز و شبم را
تو چو مهری و چو ماهی
...
انصاف بدید که دلم امتحان نخواد!
دلم مسئولیت اشتقاقی دولتها در تجاوز ارضی نخواد...دلم یه کار باحال میخواد!
دیروز سوار ماشین و به مقصود کاملا جدیای با بابا داشتیم میرفتیم.از کنار شهربازی رد شدیم و تو ترافیک بودیم...ملت سوار این کشتیهای وحشی شده بودن و جیغ میکشیدن...
گفتم بابا بریم سوار شیم یه روز از اینا؟
حس میکنم یه طوری گفتم که حسرت موج مییییییزد!
گفت خیلی دوست داری؟گفتم نه...محض تنوع!گفت سر همین"محض تنوع"رفتی خودتو کچل کردی؟گفتم نهههه هوا گرم شده خفه میشدم با اونا...(من کچل نکردم فقط خیلی موهام کوتاه شده یهوووییی)فهمیدم خیلی ناراحت شده از اینکه این شکلی شدم...تا به حال انقدر جسورانه به ویرانی برنخاسته بودم:(عین چیییی پشیمان!
بابا هم نه گذاشت نه برداشت گفت:
بترس که قیچی تنوع طلبی سرتو به باد بده جای موهات...
میشد گفت که غلط کردم!یعنی جا داشت...
*کاملا عنوان رو فکر شده انتخاب کردما...کاملااااا!!!
زیاد با پاستل بلد نیستم کار کنم!ولی کثیف کاریش رو دوست دارم...اون موقع که خیلی پاستل گرون نبود رفتم یه بسته دوازده تایی خریدم فقط واسه اینکه وقتایی که دلم میخواست دستام خیلی رنگ رنگی بشه برم سراغشون...اگه وقت داشتین یه بار امتحانش کنین:)
طبق معمول آدمای تنبل که ولو میشن روی رخت خواب و کللللل کارای روزمره رو در ولو ترین حالت، در حالتی که بیشترین جاذبه ممکن روشون قابل اعمال باشه، بیشترین سطح تماس با زمین، رو داشته باشن،از وقتی از دانشگاه اومدم همونجوری دارم انجام میدم کارامو!لپ تاپ و کتاب و دفتر و خودکار و حتی پرینتر(که بابا از دفتر رفیقش واسم قرض گرفته)روی تختمه!با یه مقدار زیادی آشغال و پوست خوراکی که بیشتر از اینکه جوابی باشه به آلارمهای گشنگی شکمم، آلارم روحمه واسه کسالت!یعنی رفع کسالت!ممکنه بگید خب چته تو این دو روز ؟هیچی...یعنی یه چیم هست ولی نمیدونم چمه...از رخوت و نخوت و کسالت و سماجت و لجاجت و عداوت و شرارت و ...هممممه چی یه ذره توم هس!مهم نیس...پتی بور!قوت غالب من ...یه کم ریخت رو ملافه بعد از ظهری!حالا که نگاه میکنم یه ردیییییف بلللند مورچه داره میره سمت خرده پتی بورا...از یه طرف باید یه جایی پیدا کنم بخوابم...از یه طرف همه ی دستام و پاهام(حس هزارپا بودن بهم دست داد😂)کباب شده از نیششون...از یه طرف از سر پرکاری و بیکاری شب امتحانی زل زدم به اکوسیستم بامزهشون...میرن...موقع برگشت واسه هرکی تو راه رفتنه شاخک تکون میدن...سلام علیک طور...بامزهاس...دقت کردین تاحالا؟به این فکر میکنم که خب اینا حتما حرف میزنن ...اونی هم که حرف میزنه رو نباید کشت که...میفهمه!شعور داره!ضایع اس!
ولی خب من انقدری شعور ندارم که اتاقمو با اکوسیستم مورچهها شریک شم...امشبو بهشون وقت میدم که جمع کنن بارو بندیلو برن...فردا تمومه!
اکوسیستم رو جدید یاد گرفتم انگار😂
فردا ساعت ۸ میانترم دارم و هنوز بیدارم...با لگد هم بیدار نمیشم اون موقع ولی خب بیدار موندن واسه درس خوندن هم نیست...حوصله درس هم ندارم...
پسری که اعتقادات خیلی قرص و محکمی نداره، اگه اعتقادی واسش بمونه، درد که نداره تو این شرایط زن بگیره!!!راحتتره یه کارای دیگهای بکنه...
واسه دخترشم همینه...
قیافهاش ترسناک شده بود موقع گفتن این حرفا...ترسیدم...ولی راست میگفت!
متاسفم واسه گزاره غلطی که شرایط زیادی درستش کرده:(زیادی منطقیش کرده...
+بدم میاد از آدم بیعار...
+خسته از حتی شروع یه پیکار...
+شدهام شبیه گوسفندای توی راه کشتارگاه!همونقدر نفهم و گیج، همونقدر مستاصل...همونقدر بیدست و پا!دست و پا زدنم هم بیفایده...
+این هفته سه تا عروسی رفتم و دیگه تموم!
خیلی خوش گذشت واقعا:)خدا رو شکر...
ولی کاش دنیا هم یه تافت داشت اون شرایط رو نگه داره...
مثلا دو روز بعد عروسی که توش از ته دل نه، ولی بازم با یه خوشی و شادمانی خندیدی و کل کشیدی، یهو عین تایر پنچر نیوفتی یه گوشه و حالت از دنیا و آدماش گرفته بشه...کاش دنیا یه رسم دیگهای داشت...
من ضد هر گونه تعریف برای عشق هستم زیرا جمع همه تعریف هاست. عشق ، ضد همه ی پندهای قدیمی و ضد همهی متنها و ضد همهی آیینهاست. عشق را تنها تجربهها میسازد و دریا را، بادها و کشتیها و هیچکس جز جنگاور نمیتواند از جنگ بگوید من عشق میورزم اما اگر دربارهی آن بپرسید بهتر است که هیچ نگویم ! نزار قبانی .... مینویسم به یادت ... به امیدت ... ....