امروز شهر بارونی بود!راستش میخوام همین اول کاری اعتراف کنم با حضوری شدن دانشگاهها من دعا میکردم که این بهار هرچی میباره، تگرگ بباره ...چرا؟میگم خدمتتون!ولی خب درنهایت نماز بارون کار خودشو کرد و به دعای تک نفره من چربید زورش...
جوون تر که بودم و رو هر پدیده اسم میذاشتم اسم این پدیده رو گذاشتم:"first rain,first date"این پدیده به این صورت اتفاق میوفته که روزای بارونی شما انتطار داری که سرویسای دانشگاه از همیشه شلوغ تر باشه درسته؟ولی نیست!چرا نیست...آره!ولی به جاش خیل عظیم پیاده رو میبینی که به حمدلله با حصور توی این دانشگاه درندشت، عظمتشون فقط موقع خروج از کلاسا مشخص میشه و بعدش ناپدید میشن تو دار و درختا و مسیرای پیاده...حالا جرا فقط اولین بارون...چون از بارونای بعد دیگه اون شور و حرارت"قدم بزن بااامن!تموووم ایننننن شهررررووو" رو ندارن عزیزانمون...و از طرفی اون یخه اب شده و میرن بیرون از دانشگاه"😂😂😂
البته بگما آدما اینجا سه دسته هستن!اون دسته اول که بالا به صورت تلویحی بهشون اشاره کردم!دسته دوم شکست عشقی خورده ها، که اونام از قضا پیاده رو هستن.البته بندگان خدا با هندزفیری و اغلب بی کیف و دفتر و دستک هستند...و دسته سوم؛من!خودم تنهایی...
یا خیسم و دنبال اتوبوس میدوئم...یا دنبال اتوبوس میدوئم و خیسم!ولیکن امروز خیس...نشددددم!(چی فک کردین؟فک کردین من از اونام که هوای ابری رو ببینم و چتر باخودم نبرم؟!؟بله که خیس نشدم!)البته اگه چادر و شلوار تا زانو رو فاکتور بگیریم...(چتر با خودم برده بودم...قایق که نبردم؟!؟واه...)
ولش کنین
من عاشق پیاده روی تو بارونم...ولی گمان میبرید که تو دانشگاه؟خیر!من معتقدم این دانشگاه اگه دانشگاه نبود پاتوق من بود...ولی خب...چه کنم که این روزا ترجیح میدم تو خیابون راه برم اما تو دار و درختای دانشگاه موقع بارون و غیربارون نه...اما هنوز گاهی وقتا روزای تعطیل میرم دانشگاه.چون امن تر از جاهای دیگهاس...ولی روزای شلوغ...وسط هفته...never!حاشا و کلا!
یعنی یه سری نرده سبز رنگ که مرزهای دانشگاه رو مشخص میکنه و انشاءالله در تصاویر آتی به نظر مبارکتون میرسونم، اونا چیه؟از اونا که رد میشم انگار آزادم...انگار دنیا تو مشتامه و میتونم نفس بکشم تازه:(
دنیا هزار جور چرخ میخوره راست میگنا...کی فکرشو میکرد یه روز من به این نقطه از تفکرات برسم؟
+این پست در تصاد اون پست نیست که گفتم میخوام برم توی اون دار و درختا...و عکس گذاشته بودما...اونجایی که من رفتم تقریبا دیگه دانشگاه نبود و اثری هم از دانشجو و دانشگاه نبود...و به تازگی متوجه شدم که کلا باغات مردم از اونطرفش شروع میشه و نباید خیلی برم دوردست...