برگی از حکمت‌های تاهل!

در جمعی زنانه (که اصلا دوستش نمیدارم) نشسته بودیم! خواهر همسر در بحثی به تمجید از اینجانب برخاست که آری! فاطمه فلان است و بیسار است و فی‌النهایه فی المثل که بخواهد نون اضافه‌ای به فلافل تمجیدهای عجیب و غریبش اضافه نماید فرمود: آررره هر چی بهش بگن جواب‌نمیده!!! یعنی برخلاف فلانی (جاری بنده) که هرچی بهش میگی در لحظه میذاره کاسه‌ات! به فاطمه هر چی بگی هیییییچ!!!

منتظر اختلاط کف و خون و نقیر احسنت‌ها‌ بودم سر بر گریبان حیا فرو برده؛ که ناگهان فردی از جمع سکوت شکست که: چه بد! طفلکم! 

 

و خب... 

من واقعا به این نکته رسیدم که آره! چه بد! کاش یه لحظه‌هایی (نه همیشه و نه در برابر همه) بشه از خودمون دفاع کنیم و شکسته شدن خودمونو جلو بقیه به قیمت کف و خون بالا آوردنشون موقع تعریفات الکی نفروشیم! و یه لحظاتی رو با حسرت نگذرونیم...

 

اینجا هوا ابری ست...

و گاهی خدا در برابر بعضی رفتارهای بندگانش، شبیه همان پدری است که بعد از اشتباه بزرگ فرزندش، به طرز غریبی سکوت می‌کند...

نه تنبیه، نه تشر، نه حتی اخم...

اما روزی...

امان از روزی! 

...

+ مامان میگه: «خدا نشون آدما میده! یکی پیدا میشه براشون که تقاص پس بدن:) »

من دارم می‌بینم! 

اونا رو نمی‌دونم:)

۰

تا بار بعد:)

عارضم خدمتتون که...

من هر باری که دارم از پیش خانواده ام میرم، انگار یه تیکه باریک از وجودمو با کارد کُندی می‌بُرم... روی محل جراحت نمک فراوان میریزم و مییییره تا بار بعد:)

اللهم رب شهر رمضان...

ولی آقای حاج منصور، اگر صدای شما نبود که بخونین «اللهم رب شهر رمضان...» 

ولی آقای حاج مجتبی، اگر هیئت شما نبود که بخونین «اللهم رب شهر رمضان...» 

قطعا زندگی من خیلی اشک کم میاورد... 

خیلی...

 

+

دلتنگی فقط اونجاش که اون لحظه نمی‌تونی بشنوی ولی تصورش می‌کنی و گریه‌ات میگیره...

۱
پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان