از شرایط پیش اومده راضی نیستم.
از سکوت رهبرم هم برداشت های خوبی به ذهنم نمیرسه...
میگذرم از افکار نابودکننده ذهنم...
من مطالبه داشتم؟ نمیدونم.
از قبل حدس میزدم اینجوری بشه؟ آره خب... تا حدی!
نه به این شرایط دلخوشم و نه از شرایط قبلش حال بدی داشتم.
به هیچی این اوضاع مطمئن نیستم. چون مبنایی واسه اعتماد توی اوضاع پیش اومده نیست و نباید باشه... اما از یه چیز مطمئن بودم...
نمیترسیدم!
حتی قبل از اینکه چاووشی شعر کاظم بهمنی رو بخونه و بگه: مردم خدا مراقب ماست.
از قبلترش نمیترسیدم! مدال طلا نمیخوام واسه نترسیدنم!
میدونستم طرف درست وایسادم.
میدونستم دارم دفاع از حق رو به چشم میبینم... و این لحظه رو خیلیا آرزو داشتن ببینن...
من تو شرایط جنگی و صدا و جاسوس و نفاق، رفتم بستنی برجی خوردم تا چارتا جاسوس هم شده ببینن من نمیترسم ازشون:))) و بعدش خب سرما خوردم که فدا سرم:))))
من رفتم لباس مجلسی پرو کردم و مغازه دارا چپکی نگام کردن که این چه مرگشه هی پرو میکنه و نمیخره و دوستامو دعوت کردم خونهمون و تا شب خندیدیم... آره خب صدا میومد هم طبیعتا میرفتم رو پشت بوم:))) و میفهمیدم خونه سازی و مهندسیای دور و بره...
بلد نیستم تحلیل سیاسی. یه کم تحلیل حقوق بینالمللی بلدم که طشت رسواییش از بام افتاده و ترجیح میدم سکوت کنم.
که من بارها بعد از قبول شدن به چنگ و دندون آزمون جامع و تو این دو هفته به انصراف فکر کردم و بعد دیدم نع! نمیتونم:)))
شاید بعدا وقتی همه چی تموم شد بهم احتیاج شد. برای شاید طرح ریزی یه نظام بینالمللی دیگه!
(چه هاست در سر این قطره محال اندیش؟؟؟)
ما فردای خیلی روزا رو تاب آوردیم...
اصلا نه شجاعت
نه دلاوری
که گاهی تاب آوری نشانه ایرانیا بوده! تاب آوری ای که بیخیال هر رسانه و جو دهنده دیگه ای پشتش امیده:)
به امید فتح بزرگ:)
این پرچم بااااید دست ما بمونه:)
خدا ازمون نگیرش:)