اندر حکایت روز دانشجو...

خب ...

سلام...

روز دانشجو بود امروز ...مبارک همه!

استاد عزیز ما امروز فرخنده رو گذاشته بودن واسه میانترم...فک نکنین لغوش کرد یا چی ها...نه...میانترمو گرفت عین چیییییی...

بعدشم همه کلاسو بستنی مهمون کرد...که دستش درد نکنه...

بعدش من فهمیدم آزمونم به جایی که فردا باشه پس فرداس ...

بعدش من حساب کتاب کردم که پس فردا میانترم جزا هم دارم:||||

بعدش اون رفیقم که شکست عشقی خورده بود با یه صحنه پرفکت دیگه مواجه شد و اون طرف اومد به قصد عذر خواهی و غلط کردم....

بعدش ایشون قبول کرد...

بعدش من هرچی از دهنم دراومد به اون رفیقم گفتم و درنهایت براش آرزوی عقل کردم و زدم از دانشگاه بیرون...

....

ما دانشگاه را دوست (ن)داریم!

ما در دانشگاه به تحصیل علم (هم)میپردازیم!

دانشگاه جای خوبی است...

پدرم میگوید همه آنهایی که به دانشگاه میروند باید دغدغه علم داشته باشند و سرشان توی کتاب هاایشان باشد ...ما میدانیم پدر ما درست میگوید اما ...هیچی!

ما خیلی درس خواندن را دوست داریم عاشقش هستیم یعنی!اما دوستمان...

...آن آقایی که ترم یک کت شلوار میپوشید ...هیچی!

خسته نباشیم هممان...

خدا نگهدار!

 

۲
BooM BooM
۱۶ آذر ۲۱:۲۷

ایام ایام مصیبت بار امتحاناته :(((

اساتید هم که انگار باهامون پدر کشتگی دارن ... دیگه نگم :/

.

در کل روز دانشجو هم مبارکمون باشه :))) 

عین انشا نوشته بودین :)) جالبطور بود ^_^

+ آن آقایی که کت و شلوار می پوشید، چی چی شدش؟

نمی‌دونم حس خوبی ندارم... حس میکنم با خاک یکسان شده شاید هههه :)

پاسخ :

ایام بدجوریه واقعا ...خدا خودش به دادمون برسه ...عادی هم نمیشه!
آن آقایی که ترم یک کت و شلوار میپوشید ؟؟؟هیچی دیگه این دوست ما عاشق اون شده بود...!خخخخ نه با خاک یکسان نشد ‌...دو سه نفرو با خاک یکسان کرد
آبی آسمانی
۱۶ آذر ۱۸:۵۸

یه بزرگی می فرماید دانشجو باید دانشجو باشد...

پاسخ :

احسنت 
حرف خیلی خوبی میزدن!

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان