وی !

چهار ساعت بدون حداقل نیم ساعت تایم مفید سر کلاس بود...

مسیر مطب ...آزمایشگاه....مطب... سونوگرافی رو رفت و برگشت و عین چی ترسید و به خودش لرزید...

از سردی عجیب هوا یخ زد!

یه طوری که حس کرد همونجا توی همون قدم موندنیه و راهی واسه قدم بعدی رو برداشتن نیست...

برگشت خونه و دید پاهاش تاول زده!

خوابش میومد...زیاد!

درس داشت...زیاد!

و انقدر خسته بود که نتونه هیچ کدومو انجام بده!حتی خیلی کم!

 

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان