چهارشنبه ۱۵ دی ۰۰
چهار ساعت بدون حداقل نیم ساعت تایم مفید سر کلاس بود...
مسیر مطب ...آزمایشگاه....مطب... سونوگرافی رو رفت و برگشت و عین چی ترسید و به خودش لرزید...
از سردی عجیب هوا یخ زد!
یه طوری که حس کرد همونجا توی همون قدم موندنیه و راهی واسه قدم بعدی رو برداشتن نیست...
برگشت خونه و دید پاهاش تاول زده!
خوابش میومد...زیاد!
درس داشت...زیاد!
و انقدر خسته بود که نتونه هیچ کدومو انجام بده!حتی خیلی کم!