عادت کردم به آدما توی ذهنم مهلت میدم !مهلت واسه اینکه یه کاری انجام بدن ...نشونه میذارم واسه اینکه اونا رو نگه دارم توی ذهن و زندگیم ...میدونم این غیر منصفانه اس که اونا از این قضیه بی اطلاعن !میدونم ممکنه بعدا اون کارا و رفتارایی که من نشونه گذاشتم رو انجام بدن( که اگر انجام بدن بی تاثیر نیست اما مثل وقتی نیس که بهشون مهلت دادم) ولی این چند روز ، به چند نفر مهلت داده بودم که تموم نشن !و اونا راااحت تموم شدند!
حالا که درست فکر میکنم این فرصته، واسه خودمه واسه بستن پرونده یه سری آدم بااین شرایط !!!که دیگه نصفه نیمه نمونن ...یه جا آخرش به نقطه ختم شن ...یا یه جا به این پی ببرم که این آدما بنا نیست که تموم شن ...بنا نیست به قول حسین وحدانی توی کتاب « دال دوست داشتن » توی زندگیم متعفن شن!با پای خودشون برن بیرون بهتره !خیلی بهتر!
حرف زیاد هست اما واقعیتش حوصله گفتنش نیس ...
بمونه واسه بعد ...
فقط یه چیز !
اونم اینکه آدم نمیفهمه اولش که کی میخواد اذیتش کنه ، کی فقط و فقط به قصد سود گرفتن ( حالا به لحاظ توجه و احساس و تنها نموندن یا درسی و علمی و انداختن کاراش روی شونه تو)بهش سلام میده ...و ممکنه خیلی وقتا به خاطر حضور توی یه جمع یا کنار آدم یا آدمای سودجو، متفاوت، خیلی خیلی متفاوت، از زیر کار در رو و ...ناراحت شه !طبیعیه ! علم غیب نداریم ...ولی این روزا به یه نکته پی بردم که هر سلامی ، الزاما جوابش علیک سلام نیست !
با احترام به م.ه ، ز.ج و...
...
+اینکه ترم با یه کلاس حضوری ساعت ۸ صبح شروع بشه ، بعد از دو سال !!!واقعا غمگین انگیز و دردآوره !یعنی من حسم بهم میگه که حتی میتونه ضد حقوق بشر هم باشه !:))))
...