دیروز متوجه شدیم کل خانواده خان عمو اینا، دخترا و عروسا و نوه ها و دومادا و پسرا و کلاااااا همگیشون کرونا گرفتن... خان عمو که از همه اوضاعش بدتر بود کارش به سرم و بیمارستان کشیده و بچهها همگی تو تب و لرزن...
امروز خاله کوچیکه که ازدواج نکرده و پیش پدربزرگه زنگ زده بود و گفته بود حالش شدیدا بده و دایی کوچیکه که با همن هم با زن دایی و بچه ها کرونا گرقتن و طبقه بالا خودشونو قرنطینه کردن و خاله مونده با یه پیرمرد مریض و خودشم مریضه...مامانم رفت اونجا که مراقبت کنه بعد مونده بود بابا بزرگ رو بیاره اگه خونه ما چون من مریضم خطره...بمونه اونجا خطره... دیگه زنگ زدم فهمیدم بابابزرگم انگار گرفته ولی خیلی خطرناک نه...اما جون مریضه هی تو رفت و آمدن که حواسشون باشه...
دختر خاله وسطی با مادرشوهر پدرشوهرش زندگی میکنن و اون روز بچه رو گذاشته پیش اونا و رفته بازار... شب هم بچه هم اونا تب کردن و هیچکی گردن نمیگیره که کار کی بوده...خودشم خرابه حالش و هیچی...
این درحالیه که خواهر بزرگتر و زن داداشش که بارداره پیش من بودن ولی ایشون نه...
عمه بزرگه که پسراش فاز ضد واکسن برداشتن و هیییییچ کدوم نه گذاشتن زنشون و بچهشون واکسن بزنه نه خودشون زدن، شدیدا مریضن و عمه بنده خدا خیلی استرسشونو داره و درگیرن...
بله بله من با هیچ کدوم از اینا از سه هفته گذشته هیچ ارتباط مستقیمی نداشتم پس من ندادم بهشون ...
خدایی مواظبت ...
خدایییییی مواظبت...
منم دیشب و پریشب حس مرگ بهم نشسته بود...
نمیدونم چرا از دو کرونای قبلی عذابترم...
به خصوص در زمینه سرفه:(
البته میگن مال بی حس کننده دندون بوده که زدم و بهش حساسیت داشتم ولی من قبول نمیکنم...
به یکی از دوستای دکتر، میگم دکتر تو رو جدت لااقل بیا این بخیه های دندون منو بکش من راحت سرفه کنم:((( مگیه بلد نیستم...میترسم:)))) این چه دکتریه آخه؟😂😂😂