ای صبحدم یکدم مدم...

فقط این موقع ها یه جمله از فتح خون آوینی میاد تو ذهنم...

" و حسین ع دیگر هیچ نداشت که فدا کند؛ جز جان..."

به اونجا رسیدن که هیچ...

نزدیک شدن هم ...

حتی به حرف ساده نیست!

فدا شدن و فدا کردن در راه حق...حقیقت! ایثار یعنی همین ...

 

"مکن ای صبح طلوع..."

 

+یادش بخیر قبل از فوت مادربزرگ هر سال خونه‌شون بودیم شبای عاشورا...واسه صبح و نذر حلیمش...

پارسال نذری نبود اما من رفتم...فقط واسه اینکه خاله تنهایی بغض نکنه! امسال رفتم اما برگشتم... دایی اینا اونجا بودن... حضور من نیاز نبود!

 

مادربزرگ میگفت فقط یزید شب و عصر عاشورا میخوابه! به مامان اینا توصیه میکرد که بچه ها رو زود بخوابونین تا شب بیدار باشن یه مدتی رو ...و صبحم یه کم بخوابن تا عصر عاشورا بیدار بمونیم...ما بیدار بودیم...بیش از همیشه خمیازه میکشیدیم ولی ما یزید نبودیم...

ما بیداریم آقای امام حسین ع...

اسمش احیا نیس...

ما دلمون شور میزنه!

 

++درجریانین که؟! نخوابیدن یعنی خیلی ریلکس نبودن ...یعنی جلز و ولز زدن...یعنی استرس ...یعنی دلشوره...همین!

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان