کردستان نقطه مجهول ذهنم بود. همیشه واسم سوال بود که چی شد که این منطقه اینقدر زمان انقلاب موقعیت حساسی پیدا کرد. بچه که بودم یکی از اقوام از خاطرات زمان جنگش تو غرب میگفت که:فکر میکردیم ممکنه کومله بیاد سرمونو ببره موقع خواب.
من همش به این فکر میکردم که کومله؟ یعنی چی؟ چرا انقدر ناامنی که وقتی چشماتو ببندی نفهمی کی دوسته و کی دشمن؟
کم کم فضا یه خرده واضح شد...
اما جواب اصلی سوالم رو موقع خوندن این کتاب گرفتم...
"دشمنی که ظاهرش شبیه دوسته! دشمن همزبان، دشمن هم فرهنگ، دشمن هم خون:(
جدای از اون، موقع خوندن کتاب، نگاهم به عامه ی مردم، آدمای سطحی ای بود که هیچ وقت به عمق هیچ مطلبی توجه نمیکردن...
امروز با یکی و فردا؟ تا فردا چی بشه!!! معلوم نیست...
بیشترین جمله ای که به کار رفته تو این کتاب به نظرم این جمله اس:
به هیچ کس نمیتوان اعتماد کرد...
موقع خوندن کتاب پر از حرص بودم. پر از جیغ خفته از چیزی که یکی دوستان به درستی برام تعبیرش کرد به "جهل"... همبستگی ای که از درون کرم خورده شده بود...
...
فصای کلی قصه، فضای مبارزات و اسارت مردی به نام سعید سردشتیه با کومله و دموکرات بعد از پیروزی انقلاب و طول جنگ، که با خرده روایتایی از سمت همسرش، تکمیل میشه و از یک بعدی و مردانه بودن خارج میشه.
دوست داشتم از همسرش بیشتر بخونم. اقتضای سلیقه ام بود که روایت زنانه رو بیشتر دوست داشتم. ولی تا اواسط داستان این تمایل کاملا سرکوب شد. چون شنیدن از روایتهای تجاوزات بیپرده و وحشیانه به زنها و زنانگی، کار من یکی نیست. متوجه شدم اوصاع خیلی خرابتر از چیزی بوده که نویسنده تو حجاب شرم و حیا روایت کرده...
...
راجع به داستان حرف زیاده.
ولی به لحاظ ادبی. واقعیتش یه جاهایی نویسنده هیچ تلاشی واسه اصافه کردن جذابیت داستانی نکرده. بعضی فصلهای کتاب دقیقا گزارشی از اسارت، جنگ و عملیات بوده که کاملا تلگرافی و بدون تفصیلهای خاص یه کتاب به این سبک و سیاق، بیان شده...
این انتقاد رو از اول کتاب تو ذهنم داشتم که به عنوان یه کتاب سیرم نمیکنه. شاید چیزی بیشتر از خاطره باشه اما کتاب سیر کننده ای نیست.
این نظر منه که دوست دارم با لحظه لحظه ی راوی زندگی کنم. اگر سعید سردشتی یا همسرش اینا رو واسم شفاهی تعریف میکردن، قطعا بین حرفاشون هی نگهشون میداشتم و میگفت خب یه لحظه... اینجا چی شد؟ چی شد؟ چی شد؟؟!
در کل کتابی بود که فضای روانی و اجتماعی اون دوران رو خوب توصیف میکرد. واسه افزایش اطلاعاتم بهم کمک کرد و شاید نویسنده ی با حوصله تر ازش دو جلد رمان مفصل درمیاورد:)
...
+ عکس رو از نمایشگاه کتاب و غرفه سوره مهر گرفتم:)