خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟

سلام:)

از اون سلاما که تنها فایده یه پست محسوب میشه. حس میکنم که نیاز بود یه کم بنویسم و یه کم حرف بزنم و این صوبتا، و تنها جایی که میشه یه کم مغز رو از گره‌ها و انباشت اتفاقات رها کرد در حال حاضر همین وبلاگه... اگرچه کمتر از سابق دوست داشتنیه اما دوست‌هایی که توش دارم میشه گفت این مدت بیشتر از دوستان غیرمجازیِ همیشه درگیر، پیگیر حال و احوالم بودند و این یعنی میشه ظاهراً یه مقادیری از امیدواری رو خرجش کرد:) 

خب شروع کردن از اونجایی که تموم شد، سخته:) پس از آخرش میام اولش... 

پریروز از مشهد اومدم. یه مشهد یهویی و خیلی ویژه با کلی حس و حال خوب و یه تنهایی ملس که واقعاً نیازش داشتم... یه حالی بود انگار مثل یه نسیم خنک وسط برهوت! همونطور که میدونین این ماه خیلی فشرده و سنگینی بود به لحاظ کاری و درسی (و این سامانه پرفشار قطعاً به تیرماه هم کشیده میشه) اگرچه فقط یه مصاحبه از سه مصاحبه پیش رو، تموم شد ولی تحمل فشار استرسی و تجربه کردن چیزایی که تا به حال تجربه نکرده بودم واقعا دشوار بود. 

دانشگاه تهران دعوت به مصاحبه شدم. مصاحبه تشکیل شده بود از یه بخش تشریحی و یه بخش شفاهی و فیس تو فیس:) 

قرار بود بعد نماز صبح روز امتحان تشریحی راه بیوفتیم سمت تهران و یه روز اونجا باشیم و فرداش بعد از مصاحبه رو در رو راه بیوفتیم سمت خونه. که این اتفاق نیوفتاد!!! از جمعه رفتم تهران تا یکشنبه که روز امتحان تشریحی بود پیش اقوام موندم... روز امتحان که خیلی خوب بود. لااقل فهمیدم با خودم چند چندم. با دو تا از بچه‌های اونجا بعد از امتحان حرف زدم که چند تا مقاله چاپ شده و پذیرفته شده داشتن و کلی دوره بین‌المللی دیده بودن.  من فقط دو تا مقاله داشتم. که هر دو پذیرفته شده بودن اما چاپ؟ نچ! اما خب... خوبیش این بود که من معدل اول ورودیا بودم و اینم داشتم اون وسط... اما خب... به پای روزمه کت و کلفت و پر زرق و برق اونا عملاً هیچی نبود:) 

فشار تنهایی و غربت و این قصه‌ها، با یه دست خالی واقعا عالی بود:))) حس یه آدمی رو داشتم که باید بی‌شمشیر و اسلحه بجنگه:)))

در هر صورت اون روز امتحان تشریحی جز اینکه از یکی از بچه‌ها پرسیدم "چطور میتونم از اینجا برم بیرون؟" گند دیگه ای نزدم:)

فرداش یه کم استرسش بیشتر بود. عزیزانی که میخواید برای بار اول برید مصاحبه. همه باید یه کلر بوک (display book) داشته باشید و رزومه‌تون رو روق به ورق بذارید توش. من نمیدونستم. من همه رو تو یه کاور گذاشته بودم. که خب چیز باحالی نبود. به این فکر کردم که سال بعد حتما یه رزومه کلفت‌تر رو تو یه کلر بوک خوب میذارم و میارم...

به هر حال من کم سن و سال ترین آدم اون جمعم. نفر ۲۱ ام بودم. فکر میکردم قبل از ظهر نوبتم بشه اما نشد. داشتم تو راهرو دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران پر پر میشدم که دیدم یه مردی از دور داره میاد که خیلی شبیه بابا بود. گفتم یا خدا انفدر دلم تنگ شده که همه رو بابا میبینم. دیدم نچ واقعاً خودشه:) 

حس عالی ای بود. 

رفتم مسجد نماز و روز زیاریتی امام رضا ع بود و اونجا سلام دادن به امام رضا ع... یهو دلم پرید رفت مشهد و وسط خوندن تند تند کلمات تخصصی زبان. یهو بغضی شدم و ... 

نمیدونستم و واقعاً فکرشم نمیکردم شب اون روز تو قطار سمت مشهد روی تخت طبقه بالای سمت چپ ولو شده باشم... 

نکته جالب مصاحبه این بود که همه مصاحبه کننده ها رو بچه‌ها میشناختن و من جز دو نفرشون، اصلا نمیدونستم کی به کیه:)))) چادرم گیر کرد زیر چرخ صندلی و انقدر درنیومد که یکی از اساتید بلند شد اومد کمک:))) 

با یکی از آقایون راجع به قضاوت زنان بحث کردم و... اتفاقای باحالی افتاد. حتی اونجایی که تو کلمات تخصصی کم اوردم هم باحال بود. میدونین؟ من وفتی بهش به صورت تجربه نگاه میکنم حس بهتری میگیرم. تا یه موقعیت موفقیت که ممکنه از دست بره...

فردا مصاحبه دانشگاه خوارزمیه. که بنا بود برم... تا دیروز! امیدوارم اشتباه نکرده باشم که نمیرم. اما به هرحال امروز که از بهشتی زنگ زدن و دعوت به مصاحبه شدم استعداد درخشان، به این فکر کردم که خوارزمی رو نرم... داداش قاطعانه معتقده که دانشگاه خوبی نیست برای اینکه سال اول برم اونجا:) اگرم بنا به خوارزمی رفتن باشه باید سال بعد اگر هیچ جا قبول نشدم برم... به هر حال من کسی رو نمی‌شناختم که خوارزمی خونده باشه... و تصمیم خانواده هم این سمتی رفت که نرم... بازم امیدوارم که پشیمون نشم:(

هعی...

یکشنبه مصاحبه بهشتیه... فرقش اینه که استعداد درخشانه نه کنکور. پس بیشتر سوالات علمی پرسیده میشه و واویلاااااااااا....

اما خوبیش اینه که یکی از مقالاتم از مجله بهشتی پذیرش گرفته...

خب...

استرس دارم. امروز رفتم یه کلر بوک خریدم و از مقاله‌ها پرینت گرفتم... دیگه اینکه یه خرده باید تا یکشنبه بشینم بخونم. و...

 

کلاسای عکاسی بنا بود از ۴ تیر شروع بشه که همین اول کاری با بدقولی من افتاد سه شنبه... 

یه کم استرس اونم دارم. ولی نه انقدری. استرس مصاحبه هم کم تر از وقتیه که توی راهرو دانشگاه تهران عین توپ شیطونک از استرس میخوردم در و دیوار...

خدا رو از این بابت هزار بار شکر میکنم.

 

دیگه اینکه.‌..

مشهد! 

مرسی از امام رضا ع...

مرسی که دحو الارض اونجا بودم...

با اینکه‌ مسیرم از باب الجواد ع دور بود. میرفتم دور میزدم که از باب الجواد برم تو حرم...

دو سه تا کتاب گرفتم. که یکیش تموم شد این چند روز.‌

"خال سیاه عربی" از حامد عسکری که به شدت مشتاق خوندنش بودم رو از کتابفروشی جلوی باب الجواد گرفتم و دو روزه تمومش کردم...

راجع بهش توی یه پست جداگانه می‌نویسم... این پست خیلی طولانی شد...

 

...

+

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

 

++

دیگه؟

هیچی...

چه خبرا؟

۷
یاسمن گلی :)
۳۱ خرداد ۱۱:۵۴

جای خوبی رو برای صحبت کردن انتخاب کردی :)

انشالا که هرچی خیره براتون پیش بیاد ولی در کنارش حتما بهشتی پذیرفته بشین :دی

پاسخ :

سلام

ممنونم:)
ان‌شاءالله
راوی ◔◡◔
۳۱ خرداد ۱۱:۴۳

سال گذشته قریب به 40 میلیارد تومن بابت اشتغال زایی تبصره 16 که مخصوص س*پ*ا*ه و معاونت سازندگی هست به شهرستان ما بودجه واگذار شد که از این مبلغ چیزی حدود 20 میلیارد تومن بین 210 تا 270 نفر آدم توزیع و وام دریافت کردند.4% - 7 سال بازپرداخت. (بماند که تبصره ها 14 - 15 -16 هستن که به ترتیب اگر اشتباه نکنم میشه کمیته امداد - بهزیستی - سازندگی که هرکدوم بودجه مخصوص به خودشون رو دارند)

بالغ بر 5 میلیارد بسته های کمک معیشتی (کمک های مومنانه) توسط این نهاد معظم درسطح شهرستان بین محرومین توزیع شد.

بارها در همون جایی که بودم گفتم: با این میزان سرمایه برای اینکه راندمان اشتغال در شهرستان بالا بره؛ بیاید و شرکتی با مشارکت اداره صنعت معدن تاسیس کنید که زمینش مفته و توی شهرک صنعتی برای افراد حقیقی با دوندگی - برای حقوقیایی مثل شما مثل آب خوردن زمین اعطا میکنن. بیاین و 100 نفر نیروی جوان همین خانواده های (اغلب بظاهر محروم) رو مشغول کار کنید تا خود بسازن آنچه رو که باید بسازند. 5 نفر آدم درست قطعا تو این مجموعه هست که کننده باشند و بتونن مدیریت کنن یک شرکتی رو... هدف اشتغالزاییه. نه پر کردن چاله چوله های زندگی مردم با دریافت یه وام که شخص اذعان میکرد که وام میگیرم که وام قبلی رو تسویه کنه. این اشتغالزایی نیست!

آخرش چی شده؟ اناری تفکرش متفاوت با خط ماست... بعضا شنیدم از دیگران که گفته بودن اناری ضد انقلابه :) خدا رو شکر مسئول عقیدتی بسیار آدم شریف - تحصیل کرده - یه روحانی بافکره. که در دفاع از من تو اون جلسه گفته بودن؛ همیشه نظرات مثبت نیست که سازنده هستن. همین که جراتش رو داره این حرفا رو اینجا میزنه به این معنیه که دغدغه داره برای رفع یه سری از اشکالات.

والا من هیچ وقت حرف غیر معقول اونجا نزدم... شاید گاهی فکر کنم اما خیلی وقتا به زبون نمیارم. این میسوزونه منو که فرق خودی و نخودی رو تشخیص نمیدن. من هیچ وقت دستمال دستم نمیگیرم.

 

مملکت طرح تسهیلیا و آزاد و ... انتظار پیشرفت... خطا نیست؟

کاتوزیانش رو مدتی خونه نشین کردند من که یه الف بچه ام.

ناگفته نماند ها... از ماست که بر ماست. مردم و من هم بی اشکال نیستیم.

کل زندگی رو گذشتیم :) این هم بگذریم... تا کی؟ بگذریم

پاسخ :

عجب اتفاقایی میوفته و از یکیش باخبر نمیشیم:/ 
میدونین؟
من معتقدم هر کسی باید وظیفه خودشو به نحو احسن انجام بده. دقیقا کاری که شما میکنین. 
حالا اینکه کی کجا چه وقت گند زده به یه اتفاق خودش مقصره:) 
دست کم، لااقل، حداقل، کم کمش، اونی که وظیفه اش رو درست انجام داده یقه خودشو نمیگیره که تقصیر من بود! 
میدونین چی میگم؟
خودخواهی ای که گفتم هم اینجا معنا میگیره.
کسی که به فکر کار خودشه، فردا روز پشیمون از کارهای اشتباهش نمیشه...

میگذریم چون باید بگذریم.
با این غصه ها آدم کلنجار بره که چرا نتیجه نداد و چرا فلان آدم فلان کار رو انجام نداد و اینا، واقعا تحمل زندگی سخت میشه! 
همونطوری که شده واسه همه‌مون...
خدا خودش همه رو هدایت کنه!!! 

ان‌شاءالله وقتی هر کسی به فکر ابن باشه که از خودش شروع کنه و کار خودشو حساب کتاب و سنجش کنه، اوضاع بهتر میشه:)
راوی ◔◡◔
۳۱ خرداد ۱۰:۵۰

من گوشیم مکالمات رو ضبط میکنه... بارها بارها گوش دادم.

دکتر میگه: آره حسین جان یه‌وخ گول تهران بودن و دهکده المپیکو نخوریا... فقط تهران یا بهشتی... والسلام.

دکتر ممتاز؛ ممتاز برگشتن. از رزومه نمیشه جلو ایشون اصلا صحبت کرد. من اینو میدونم که اگر مسئول یه کشوری بسیار کاردان و مدبر باشه اما وزیران خوبی نداشته باشه یا اتوبوسی که میچینه نفرات صحیحی نباشن جلو پیشرفت رو میگیرند. من غیر معدلم هیچی ندارم. علم حقوقم ندارم. اگه یه چیزیم مونده بود اونم گمون کنم یادم رفته باشه. دیروز با یکی از اساتید تجارت داشتم صحبت میکردم، ایشون میگفتن عجب رشته سختی رو انتخاب کردیما. گفتم چطور؟ گفت 10 ساله تجارت درس میدم اونم به صورت آزمونی ولی هنوز تو بحث مجامع... باید برم بخونم و خودمو آماده کنم. اینو که گفت: گفتم خوووووووو... دَدَم وای (بابام وای). کاش هیچ وقت اینهمه دانشگاه مدرک ساز ایجاد نمیشد. آزاد - پیام نور - غیر انتفاعی و ... فقط ملی ها میبودن. این حرف یکم خودخواهیه میدونم ولی کتاب و مطالعه اینقدر حقیر نمیشد.

 

من از خوندن لذت میبرم. همین که کشف دیگران رو مجددا تو ذهنم کشف میکنم خیلی ذوق زده میشم. این روزا یکم ناراحتم از اینکه توی جایی قرار گرفتم که نمیدونم کدوم وری برم بهتره.

ای بابا زیاد شد... فرمت درد و دل گرفت به خودش :)

خیلی هم ساده نیست... دوستم رو که میبینم؛ ناراحت میشم. زحمت صفر تا صد با اینه اما اسمش هیچ وقت اسم اول نیست. قبول دارم بحث اساتید رو چرا که رقابت وجود داره یا استادی میخواد مرتبش بره بالا باید یه حد نصابی از مقالات رو پاس کنه. مقاله نوشتن واسش عین آب خوردن شده :) از هیچ، کوه میسازه لامصب :))

سالم باشید

پاسخ :

این حرفا خیلی حرف منه:))))
دقیقا باهاتون راجع به این مدرک سازیای بیهوده موافقم...
طرف سه سال پشت کنکور ریاضی بوده، حالا رفته ازاد بی کنکور حقوق میخونه:))) 
حقوق نمیدونم چرا اینقدر وضعش داره به نسبت بقیه رشته ها بد میشه. با این قانون تسهیل هم عملا اوضاع از این بدتر میشه:) 
۱۱۰ هزار نفر امسال وکالت ثبت نام کردن:)))) 
میدونین دیگه! چه واویلایی میشه:))) 

دقیقا زحمت پای دانشجو و ... 
بگذریم.
یه وقتایی فقط باید به این فکر کرد که چه کاری واسه خودمون خوبه:) 
دقیقا خودخواهی یه وقتایی جوابه:))))

درد و دل زیاده از این بابت...
حق دارید.
خدا بهترین.ها رو جلوی پاتون قرار بده و رویاهاتون واقعی باشه:)

سلامت باشید:)
آقای سه نقطه
۳۱ خرداد ۰۷:۵۱

زیارتتون قبول 

برام اسمس اومده بود که به نیابت ازم زیارت کردن در حرم 

پاسخ :

ممنونم.
قسمت شما باشه...
چه عالی:) پس زیارت شما هم قبول:)
راوی ◔◡◔
۳۰ خرداد ۲۳:۴۳

عه یه چی یادم رفت. در خصوص دعای اولتون

خدا از دهنتون بشنوه... یاامام رضا الکی الکی شد ۷ سال :) قربونت یه حرکتی بزن. سپاس

دعامون کنید :) شما خوش سعادتترید... بازم رفتین اینارم بهش اضافه کنین :)

پاسخ :

ان‌شاءالله میطلبن میرید زیارت سر و کله سبک میکنین... 
نایب الزیاره تون بودم... 
ان‌شاءالله که قسمتتون بشه:)
راوی ◔◡◔
۳۰ خرداد ۲۳:۳۸

دانشگاه خوارزمی رو نه... اصلا هیچی ازش نمیدونم

فقط یاد حرفای دکتر می افتم که ازشون پرسیدم استاد چه دانشگاهی گفتن: فقط تهران و بهشتی... غیر اینا اصلا نری بهتره و در همین راستا علامه رو (با نهایت احترام) شستن و گذاشتن کنار.

آره مدرک تهران تو بحث حقوق طبق تجربه یکی از دوستان که سه مقطع رو ملی تهران خونده این بود. گوشه ذهنتون یه نیم نگاهی داشته باشید :)

یاد دکتر ممتاز میوفتم که دی ماه ۴۰۱ که اومدن ایران فرمودن که بمونید و آباد کنید و جایی نرید. هیچجا ایران نمیشه... در تایید و ستایش این جملات که اصلا شکی نیست... ولی دکتر تو دیگه چرا :) من شما رو فخر حقوق بین الملل ایران میدونم. شمل عمرت رو اونور بودی و همه مدارکت از فرانسه است. مو دیگه حرفی نداروم.

امام صادق پس نداره... عجیبه. #نه به تبعیض جنسیتی 😁

دانشگاه بشدت آینده داریه.

ملت این رزومه های کته کلفت رو از کجا میارن :/

فک میکنم؛ مقاله نوشتن ۵ تای اولش خیلی سخت باشه؛ بقیش به قول رفقا تازه به خودتم رفرنس میدی :))

همایشی کنفرانسی... اسمش نچسبه 😂 مگه جای خوبی مسئول برگزارییش باشه

ممنون که وقت گذاشتین 

پاسخ :

دیگه به هر حال نرقتم دیگه:))) 
آره بهشتی و تهران به خاطر اساتیدش به شدت مقبوله... 
دکتر بیگ زاده و صیرفی و ممتاز و .... البته دکتر بیگدلی علامه هستن! به همین خاطر علامه هم به نظرم خیلی جای معتبریه...
من هنوز نظرم شبیه دکتر ممتازه!!! هرچند که هیچ وقت خارج نبودم:)))) 
ایشون از بچگی فرانسه بوده خب... من از بچگی فرانسه بوده باشم کلا ایران نمیام. ایشون بوده برگشته:))) 
:)))) نه خیلی از رشته‌ها رو امام صادق نداره واسه خانوما. توی خیلی از مقطعها..

به سادگی... تهران رزومه درست کردن با این اساتید واقعا ساده اس... استاد پیگیر دانشجوئه... میگه بیار مقاله رو... دوره های اونجا معتبره برو شرکت کن... کلا استاد خیلی پیگیره..

خواهش میکنم:)
کاری نکردم:)))
راوی ◔◡◔
۳۰ خرداد ۲۲:۰۴

سلام

اول زیارت قبول :)

 

هر بند و پاراگرافی که میومدم پایین بیشتر ذوق میکردم.

کاش اوضاع مساعد بود تا میتونستم منم به رویاهام فکرکنم.

بهشتی عشقه :) تهران عزیزتر... امیدوارم تو بهشتی قبول شین.

رفیقم میگفت: واسه اپلای تهران معتبرتره. گفتم فقط بدونین.

تو خوارزمی اشتباه نکردین... خاطرتون جمعِ حمع.

درکل کسب این تجارب رو تبربیک میگم :) خیلی عالیه

 

امام صادق خبری نیست؟

 

و دیگر هیچ و آرزوی سلامتی و بهترین ها

+ کلر بود... یادم میمونه :) رزومم قد نصف برگه آ4 شاید بشه ^_^

باکارشناسی میشه مقاله نوشت؟

پاسخ :

سلام
ممنونم. قسمت شما باشه:)

خیلییییی بهم لطف دارید ممنونم:) 
ان‌شاءالله اوضاعتون همیشه ی همیشه مساعد باشه. منم خیلی امیدی به قبولی واسه امسال ندارم. ولی خب میگم تجربه اس که میشه با دیگران تبادلش کرد:) 
اپلای؟ هوم... شاید به کار بیاد:) 

خوارزمی رو میشناسید؟ دانشگاه خوبی نیست؟

نه امام صادق دکتری رشته منو واسه خانوما نداره...


ممنونم:)
و همجنین...

+
منم همینقدر... دو تا آچار رزومه دارم:)))) اعتماد به نفسمم افتضاحه:)))))
بله همایشی کنفرانسی میشه نوشت:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان