ویروس بی نام و نشان!!!

تو همه هاگیر واگیرای این چند روز، یه مریضی کم بود که شکر خدا اونم حاصل شد...

دیروز رو با تب و تو مسیر تخت خواب_روشویی سر کردم و اواسط روز بود که با دو تا آمپول تزریقی و یه سرمی یه کم حالم جا اومد! 

اگرچه هنوز درگیری گاه به گاهی به با بدن درد و سردرد دارم اما به وخامت دیروز نیس الحمدلله...

درگیری با خواستگار و پایان نامه و مصاحبه قضاوت خیلی کم بودن... از بالا دستور دادن که فاطمه سه چار بار _روتون گلاب_ بالا بیاره و معده اش اب رو هم نگه نداره تا اوضاعش از قبل قشنگتر بشه...

خلاصه دو روزه که ولو ام و نمیتونم غذا هم بخورم...

 

در هر صورت خدا رو شکر:)

 

+ جلسه آخر عکاسی موکول شد به هفته دیگه...

++ هنوز نمیدونم جلسات آشنایی میوفته محرم یا بعد از دهه؟؟! یا همین الان نع؟؟؟

+++ پایان نامه از گیر دراومده انگار و میشه بهش امیدوار بود...

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان