روزمره

سلام

 

امروز رفتم عینکمو گرفتم... عینک قبلی بعد از پایان نامه، دیگه چشمم رو کفاف نمی‌داد... سر همین یه جدید گرفتم که تقریبا ۷۵ صدم از قبلی بیشتره شماره ش... 

رفتم بگیرم با علم به اینکه ۲ میلیون تومن شده:) دور از جونم تقریبا شده بودم عین این اعدامیا دو‌دقیقه قبل از اجرای حکم... باخته و‌منگ:))) 

بعد از ظهرش یه خواستگار اومد که خب، نمیدونم قراره چی بشه:) 

فقط میدونم که بناشه که تهران باشه و هیچ جوره نمیاد شهر خودمون:) 

مامان بعد رفتنشون بغض کرد. خواستم ازش اعتراف بگیرم که واسه منه که بغض کرده. زیر بار نرفت و دم به تله اعتراف گیریام نداد...

میدونم دلش تنگ میشه که وقتی نیستم میاد تو اتاقم تا ظهر سرشو با وسایلم گرم میکنه... میدونم خیلی بده که بچه وقتی فهمید میتونه از پس خودش بربیاد دیگه یه سری چیزا خواسته یا ناخواسته اولویتش نباشه... و من هنوز یادمه تفسیر استاد از آیه ۲۳ سوره اسراء رو... تاکید رو عندک:(

اگرچه مامان اعتراف نکرد، ولی من به گریه هام و دلیلشون اعتراف کردم:) 

آقایی که شماره عینکم رو درآورد، میگفت خیلی به چشمت فشار آوردی... 

 

 

+ارائه هفته بعدم اماده نیست. نه مطلب و حتی نه موضوعش:) 

بدجور تعطیلم:))) 

+ عاقلانه نیست:) یه سری انتخابهای زندگی هر کدوممون... سر همین هم ممکنه بعدها با یه سری حساب و کتاب ازشون پشیمون بشیم. ولی یه وقتایی فقط یه انتخاب غیرعاقلانه میتونه از بن بست درمون بیاره... که بتونیم به یه بعدهایی برسیم...

+خواستار یه صلح طولانی مدتم! یه آتش‌بس قوی و پایدار... بین خودم و خودم:)

 

 

+ دلیل محکمتون واسه «تحمل کردن» چیه؟ میشه برام بنویسید؟

۴
عبدالعظیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شرونی
۱۶ آذر ۱۹:۱۱

این دوتا رو بهم جواب بده

آیا خداوند به کسی ظلم می‌کند؟

آیا عملی هست که بی خواست خدا صورت بگیرد؟ 

پاسخ :

نه خدا ظلم نمیکنه... ولی بنده هاش چرا:(
نه نیست...
آرا مش
۱۳ آذر ۰۸:۴۶

آره دیگه آسون اینه که توجیه و منطق‌های دم‌دستی و توچشم‌تر رو ببینی و شروع کنی به دلیل‌آوردن که این حق من نبود... بعد بشینی دونه دونه حق‌هایی که ازت سلب شده رو یاد بیاری و ردیف کنی برای خودت و کارهای کرده و نکرده رو لیست کنی... اینا آسون‌ترین راهه، همون مسکن چند ساعته است که میخوری و درد نداری ولی درد به قوت خودش باقیه و از بین نرفته...

درمون اینه که بسپری... «سپردن» با همه‌ی وجود به آسونیه گفتنش نیست...

اینکه خودت رو هیچ‌کاره بدونی و خوب و بد اتفاقات رو بسپری به جریانی که توش قرار گرفتی... تقلا نکنی... دست و پا نزنی... اگر داره اتفاق میفته عقب عقب نری که نکنه گریبانت رو بگیره، اتفاقا بری توی آغوشش و ایمان پیدا کنی که این همون بهترینه بوده که بااااااید اتفاق میفتاده...

نمیدونم ذاتیه یا اکتسابی ولی توی بحران‌ها هرچند تلخی‌ها برام رنگ نمی‌بازن ولی به مراااااتب جنبه‌های مثبت پررنگ‌ترن

❤️🌹🌱

پاسخ :

چقدر قشنگ و چقدر آرامش بخش...
جدی:) 

گمونم این حس تو ذاتته... و البته به مرور زمان و اکتسابی و سر یه پختگی جذاب این هی پر رنگ تر شده...
دعا کن منم به این نقطه برسم...
آرا مش
۱۲ آذر ۲۲:۳۷

سلام :) 

راستش به اینکه رنج‌ها و غم‌ها من رو بزرگتر می‌کنن و بعد از اونها من یکی دیگه میشم که رشد کرده، خیلی خیلی ایمان دارم

و همینطور فکر می‌کنم همیشه با صبوری بهتر میتونم با اون رنج کنار بیام، یه جورایی به در و دیوار کوبیدن و چرا چرا کردن بدتر میکنه قضیه رو برام...

شاید امید به اینکه قدرت برتر این جهان امورات رو خودش به دست گرفته و تحمل‌کردن یا نکردنِ من هم اندکی توش اثرگذار نیست و فقط روی کیفیت زندگی خودم اثر میگذاره بی‌تاثیر نباشه...

نمیدونم بهرحال اون تحمل‌کردنه همیشه جوابه و اون تحمل‌نکردنه آسیبش اول و آخر مال خودم...

پس بهتره همیشه به اوضاع از زاویه‌ی دیگه‌ای نگاه کنم، از اون زاویه‌ای که از دیدم دور می‌مونه همیشه...

پاسخ :

سلام:) 

جالبه:) به نظرم خیلی قدرت میخواد یه همچین نگاهی...
درست لحظه ای که بحران به‌وجود اومده و تحمل کردن سخته، به آخرش نگاه کنی که چی برات بهتره:) 
و خب دقیقا باهات موافقم که از دید دوره معمولا...
و دیدنش سخت... شایدم حتی یه وسوسه واسه ندیدنش گریبانگیر آدم میشه...

پس حتما ایمان قوی ای میخواد:)
عبدالعظیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شرونی
۱۲ آذر ۲۰:۲۱

اول امیدوارم خوشبخت باشید ، حالا تهران یا شهرستان‌ش فرقی نمیکنه

ولی چه چیزی باعث میشه تحمل کنم ، راستش شعار نمیدم .. درد خانواده ام رو نمیتونم تحمل کنم ، اعتراف کردم که در مقابل قدرت خدا هیچی نیستم و همین که میدونم بدون اجازه اون برگ هم از درخت نمیافته برام کافیه.. به امید خودش زندگی میکنم و اگر نمیدونستم چقدر مهربونه از افسردگی دق میکردم

پاسخ :

سلام
خیلی ممنونم:) و همچنین...
ماشاءالله... ان‌شاءالله که درد نبینین شما و عزیزانتون...
یه سوال، چطوری تو‌ی همه شرایط میشه امیدوار بود؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان