سه از ده.بیدل

برق با شوقم شراری بیش نیست

شعله طفل نی‌سواری بیش نیست

آرزوهای دو عالم دستگاه

ازکف خاکم غباری بیش نیست

چون شرارم یک نگه عرض است و بس

آینه اینجا دچاری بیش نیست

لاله وگل زخمی خمیازه‌اند

عیش این‌گلشن خماری بیش نیست

تا به‌کی نازی به حسن عاریت

ما و من آیینه‌داری بیش نیست

می‌رود صبح و اشارت می‌کند

کاین‌گلستان خنده‌واری بیش نیست

تا شوی آگاه فرصت رفته است

وعدهٔ وصل انتظاری بیش نیست

دست از اسباب جهان برداشتن

سعی‌گر مرد است‌کاری بیش نیست

چون سحر نقدی‌که در دامان تست

گر بیفشانی غباری بیش نیست

چند در بند نفس فرسودنست

محو آن دامی‌ که تاری بیش نیست

صد جهان معنی به لفظ ما گم است

این نهان ها آشکاری بیش نیست

غرقهٔ وهمیم ورنه این محیط

از تنک آبی، ‌کناری بیش نیست

ای شرر از همرهان غافل مباش

فرصت ما نیزباری بیش نیست

بیدل این‌کم ‌همتان بر عز و جاه

فخرها دارند و عاری بیش نیست

بیدل 

 

بیدل نماینده تمام قد سبک هندی یا اصفهانی یا صفوی هست...

حالا شاید بگید سبک های شعری چی هستن...

سبک های شعری در حقیقت نشون دهنده ویژگی های تقریبا مشابه در هر دوره تاریخی شعریه‌‌‌.‌..صاحب نظرها و اساتید ۴ سبک مهم رو شمردن که به ترتیب زمانی :سبک خراسانی یا ترکستانی ،سبک عراقی،هندی یا اصفهانی و بازگشت هست...

سعدی و حافظ که شبای قبل راجع بهشون یه کم حرف زدیم توی سبک عراقی شعر میگفتن که بعدا راجع بهشون میگم.اما سبک هندی ...تقریبا سخت فهم ترین و در عین حال عامیانه ترین شعر ها توی این سبک گفته شده به نظرم‌‌...سخت فهم از این نظر که به عنوان مثال اگر شما بخواید یه شعر تو این سبک رو از اول تا اخر بخونین ...قطعا یه بیت یا دو بیت حداقل به چشمتون میاد که هیچی ازش درک نمیکنین...و گمونتون میره که شاعر آسمون ریسمونی بافته به وسعت تاریخی که ازش اومده.در حالیکه ممکنه اون ابیات بی معنی نباشن...فقط کنکاش معنی کمی نیاز به تلاش بیش از حد و دونستن یه سری اطلاعات داشته باشه...عامیانه از این جهت که شاید باورتون نشه ولی این صحبتای به نظر سخت فهم یه زمانی به شدت به طرز فکر آدمای کوچه و بازار نزدیک بوده‌‌‌.من که باورم نمیشه روزگاری بوده که مردم خیلی راحت میتونستن این تصویرای پیچیده و دور از دهن رو راحت بهم وصل کنن اما گویا وصل میکردن و به به و چه چه هم میکردن...حالا مثالی هس که توی کتاب :شاعر آیینه ها *اثر استاد شفیعی کدکنی اومده که من هنوز معنیشو نمیدونم و بیانگر اینه که وقتی میگم سخت فهم دقیقا دارم چی میگم:

شعله ادراک خاکستر کلاه افتاده است

نیست غیر از بال قمری پنبه مینای سرو

گفتن نداره ...اما من نمیدونم این بیت چطوری خونده میشه جز اینکه میدونم وزنش چی میشه!همین!

چرا تمام قد؟چون ما شاعرایی داریم مثل کلیم و صائب که دیگه شعراشون در این حد دارای پیچیدگی های عمیق نیس اما شعر اونام توی شعر سبک هندی دسته بندی میشن اما ویژگی های سبک هندی به شدت پر رنگ توی شعر بیدل دیده میشه...

حالا به هر حال...ویژگی های کلی شعر سبک هندی ...ایناس:

اول تمثیل ها و اسلوب معادله زیاد 

دوم تزاحم تصویر سازی های شاعرانه و به اصطلاح ایماژ یعنی به عنوان مثال توی یه بیت ۵ تا تصویر متفاوت راجع به یه موضوع بیان میکردن...مثل همین بیت بالا...

سوم بیان اتفاقات روزمره و حتی شعر گفتن راجع به دعوا با زن و بچه و فلانی اینو گفت و درد های مختلف جسمانی و این صحبتا...هرچی دم دستشون بود شعر میکردن و تامام

چهارم استفاده از الفاط کوچه بازاری و محاوره

پنجم پیچیدگی و خیال پردازی خیلی گاهی بیش از حدتر...

...

راجع به بیدل بگم که یکی از پرکار ترین های شعر فارسیه...دو جلد گنده غزلیات داره که من به شخصه وسطای جلد دومش هستم و میتونم اینو بگم هنوز نصف شعرایی که خوندم معنیشو به سختی نمیدونم...هههه البته شوخی میکنم...با کتاب شاعر آینه های استاد شفیعی کدکنی که به بررسی سبک هندی و علی الخصوص موکدا اشعار بیدل پرداخته و به خصوص تر ۱۰ ...۱۵ صفحه اخر این کتاب خیلی از مشکلات فهم معنی شعر بیدل برام برطرف شد...

راجع به اینم بگم که برای خودم خیلی جالب بوده همیشه...بیدل از عنصر آینه خیلی توی شعرهاش استفاده کرده...و اینه توی شعر بیدل بیان گر و تداعی کننده چشمای حیرت زده اس...جالب نیس؟اصلا نشانه صداقت و صافی و زنگار بستن روح و اینا نیس...بلکه نشان حیرته...البته این با آینه خانه متفاوته و اونجا نشان حیرت نیس‌‌...اگر دوست دارین شعرهای بیدلو بهتر بفهمین این کتاب استاد شفیعی کدکنی رو بخونین...فایل دانلودش هس...اما ترجیح بدید بخریدش ...

...

بنده خدا بیدل اقای دهلوی!!! قبرشم با این همه تلاش در ساخت و پرداخت محتوا از یه تایمی به بعد گم شده و معلوم نیس قبرش کجاس...حالا همینطوری یه جایی توی دهلی واسش ساختن که الکی مثلا اینجا قبر بیدله...ولی نیس

اها یه چیز جالب اینکه هنوز دوستان افغانی و تاجیک و مسلط به لفظ دری راحت این شعرای بیدل رو میفهمن تماما و حتی بیشتر از شعرای شاعرای دیگه توی محاوره به کار میبرن...

همین دیگه...

بدروووود

دو از ده

دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز

دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد

هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر

به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت

که در مقام رضا باش و از قضا مگریز

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

حافظ 

...

مطابق وعدمون امشب نوبت دومین غزل هستش ...حقیقتش انتخاب غزل محبوب از دیوان حافظ کار سختیه برای من!چرا که به شدددت همه این اشعار رو دوست دارم...اما خب ...توجه کنیم به این ابیات ...همشون انگار ساعت ها و روزها بهشون فکر شده‌‌‌.به نظر من شعر توی دیوان حافظ از غربال و الک چندین و چندباره وسواسی حافظ بیرون اومده...که این دو حالت ممکنه داشته باشه...که حافظ یه عااالمه شعر داشته و همه رو نابود کرده و فقط این تعداد شعر رو واسه به جا گذاشتن از خودش پسندیده...یا همین تعداد داشته و هی بازنویسی کرده ...اینا کاملا نظر شخصی منه و هیچ بنیان علمی ای نداره!جز همون کار شده بودن شعرای حافظ که تقریبا معلمای ادبیات اول راهنمایی هم بهش آگاهن...اما به لحاظ علمی:

در کتابی که یادم نیس اسمش چی بود و یادم نیس حتی متاسفانه نام مولفشو _میگردم پیدا میکنم*جهان بینی و زیبایی شناسی حافظ اثر اسدالله عمادی *کتاب عااااالیه اگر حافظ دوست دارین بخونینش_نوشته بود که حافظ هنری داره در "بیان عام در خاص".هنر به طور کلی زمانی تعالی پیدا میکنه که عامیانه نباشه اما عوام هم بتونن ازش برداشت متناسب با ذهن داشته باشن....به زبان ساده تری هنر باید آینه انسان باشه...که بتونه با تفکر به اون، به  درون خودش با اون هنر دست پیدا بکنه...شعر حافظ عوام گرا نیست اما توجه عامه رو به خودش جلب کرده...مثل شاهنامه.تا قبل از ورود آدم به دنیای پر زرق و برق امروزی شاهنامه تمامی حماسه کودکی های ایرانی ها رو تشکیل میداد .چنانی که هیچ وقت دوست نداشتیم بپذیریم که دیو سفیدی که رستم باهاش جنگید اصلا توی دنیای واقعی وجود نداره...و توی قهوه خانه ها تا چند سال پیش مردم به نقال پول میدادن که از مرگ سهراب نقل نگه و داستان رو نصفه رها بکنه...

حالا این از این ...

یه کم کم کم کم هم عشق شعر حافظ؛

عشق هر چند توی شعر حافظ اغلب عشق عرفانی و بیانگر وحدت وجود و تجلی عشق در همه چیزه اما باید به این نکته توجه کنیم که هر عشقی که ازش توی شعر حافظ نام برده میشه به قول معلمای ادبیات "عشق الهی "نیس!حالا نه که عشق دو قرونی امروزی باشه ...اما عشق زمینیه...مثلا این بیت:زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست...شما بگید کجای این صحبت به عشق الهی میخوره؟؟؟شایدم بخوره ولی خیلی بعیده...

واسه دونستن بیشتر از شعرهای حافظ برید سراغ کتاب شرح غزل های حافظ استاد خطیب رهبر یا حافظ نامه استاد خرمشاهی ...

اخرین چیزی که راجع بهش صحبت کنم حضور پر رنگ امید توی غزل های حافظ هس...اصلا یکی از دلایل تفال به دیوان حافظ همین امیده...چیزی که میتونه براتون جالب باشه اینه که حافظ زمانی داره از امید حرف میزنه که مغول ها توی ایران بیداد کردن...هرچند که اتابکان فارس با لطایف الحیلی جلوگیری کردن از تاخت و تاز مغولها...اما این به معنای فضای امن و امان و گل و بلبل اون دوران نیس ...که جای تاریخ گفتن‌هم اینجا نیس...و منم زیاد به جزئیات آگاه نیستم...اما خب با اوضاع داغان اون روزگار جوری امید رو زنده نگه داشته که الانم اگر دیوانش باز شه و" روز هجران و شب فرقت یار اخر شد "بیاد تا چند روز شارژیم...

...

متاسفم که از زندگی حافظ چندان اطلاعی وجود نداره ...و متاسفم که خودشم با گمنامی حال میکرده گویا و یه جاهایی از غزلش انگار داره واسه حافظ توی شعرش شخصیت پردازی میکنه ...هرچقدر شعر اجتماعی هستش ...و از دوران حکومت این سلطان و اون حاکم و این امیر و اون شجاع و ...حرف میزنه!از خودش هیچی نگفته...

هرچند که غالب صاحب نظرها بر این باورن که حافظ عالم بوده و لقب لسان الغیب یه لقب امروزی برای حافظ نیس ...بلکه از زمان زیست خودش بهش این لقب رو دادن...و دیوانش هم بعد از فوتش جمع آوری شده و انقدر وارسته بوده که فکر جمع اوری دیوان نبوده...و بعدها اشخاصی اومدن و این شعرها رو جمع کردن...تماشاگه راز شهید مطهری هم در این زمینه بسسسسیار چیزای جالبی داره!

در هر صورت حافظ بخونیم...

....

بی ربط:نمیدونم چرا هنوزم با قسمت محمد خیلی بالایی با بازی حبیب رضایی!!!خانه سبز گریه میکنم!ما همه خانه سبز نگاه میکنیم...هنوزم!و من به عشق این سریال همیشه دیوارای اتاقم سبز بوده!خانه سبز رو داره شبکه نسیم نشون میده ...فردا تکرار این قسمت رو نگا کنین...اگر‌حوصلتون شد...نمیدونم تکرارش کیه...اما دم دمای ظهره...

من هنوزم بر این باورم که خسرو شکیبایی بهترین بازیگر دنیاس...

 

یک از ده

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

افسانه مجنون به لیلی نرسیده

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام

از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

مرغ دل صاحب نظران صید نکردی

الا به کمان مهره ابروی خمیده

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

گر پای به در می‌نهم از نقطه شیراز

ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده

روی تو مبیناد دگر دیده سعدی

گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

سعدی

...

کمی غزلیات سعدی رو بشناسیم:

خب بی ادبی هستش در برابر انسانی خونده های جمع و شاعرا و ادیبای ناز این صحبتا رو گفتن اما خب من فکر میکنم به عنوان یک ایرانی فارسی زبان لازمه یه چیزای کمی رو راجع به غزلیات سعدی بدونیم...

غزلیات سعدی همونطور که  بچه های انسانی باخبرن تشکیل شده از ۴ بخش غزل قدیم ،بدایع،طیبات،خواتیم

ادبیان میفرمان که بدایع و طیبات از حیث شور و شعور شعری و عرفان و عشق و سایر اجزای فنی پختگی و کمال سعدی در فن غزلسرایی رو نشون میدن...و درست میفرمان...به نظر من!

غزل قدیم مال دوران جوانی سعدی هستش ...و خواتیم مال دوران کهنسالی ...و به تبع اون ما شاهد موعطه و پند اخلاقی و این صحبتا هستیم توی این قسمت.هرچند که مزه عشق توی خواتیم هم به همون تند و تیزی قابل احساس کردنه...بدایع و طیبات که جوهره دوران میانسالی سعدی هستش ...به قطع و یقین بهترین اشعار سعدی رو تشکیل میدن...اشعاری مثل شعر بالا...

که من اونو توی شاید ۱۰ سالگی حفظ کردم...و هنوز یکی از ۱۰ غزل" جان جانان "و محبوب من محسوب میشه...حالا بماند که بابا اون موقع که داشت این شعر رو به خورد حافظه کودکانه من میداد:در خواب گزیده لب شیرین گل اندام ،از خواب نباشد مگر انگشت گزیده *رو سانسور نمودند...اما بعدها که سواد کمی برای یافتن شعر توی جان من رسوخ کرد این قسمت رو به حافظه اضافه کردم ...

وزن شعر هم که :مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن ه...

شعر خوب بخونیم...

....

پ.ن:قصد دارم این چند شب ۱۰ غزل محبوب ذهنم رو اینجا به اشتراک بذارم ...

با یه کمی اطلاعات ساده راجع به غزل،شعر و شاعرشون...

...

هوف ساعت دو و نیمه!

 

هوا پسه بچه!تا میتونی بخند!بزرگ نشو!

سر شبی زنگ زدم خونه عمه اینا...

دیدم یه صدای غریبی گفت سلام!

گفتم ای وای ببخشید گمونم اشتباه گرفتم ...

صدای غریب خندید گفت عه منم ابجی ...قطع نکن!

گفتم یا علی اعلی!تو کی ای به من میگی آبجی؟

دیدم فنچ ...صدا کلفت کرده ماشاء الله...این چند وقتی که تو قرنطینه جات ندیدیمش...نشنیدمش...فقط چند بار چت بود و سوالای درسی...

دلم گرفت ...

حرف زدم خندیدم ...گفتم دیگه میشه رو هیکلت حساب کردا...من دارم پیر میشم که نشناختمت...گفت جو نده فاطی !اه!...بازم دلم گرفت...

یه پسربچه که بزرگ میشه...بیشتر از یه دختر بچه که بزرگ میشه بهش سخت میگذره...با همه سختیایی که به عنوان یه دختر کشیدم میگم...میگم سخته یهو تکیه نکنی و بشی تکیه گاه...سخته یهو بلند شی و همه بهت بگن مرد...سخته یهو چند سال بعدش بهت بگن کو پولت؟کو شغلت؟کو شونه پهنت واسه تکیه کردن؟

سختش میشه فنچ کوچولو...

دلم گرفت...

گریه ام‌گرفت...

نه واسه این چیزای بالا که مرد همینه...

سخته صاف بمونه!

کدر نشه...مثل بقیه!مثل بیشتریا...

دلم گرفت و دعا کردم واسه مرد موندش ...!

باشد که درگیر بشود...

 

۲
پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان