خال سیاه عربی _ حامد عسکری

 

دعای عرفه دعای بلندی است؛ هم مضمونی و محتوایی و هم تعداد صفحه‌ای. دعای ترسناکی است که توی دلت را خالی می‌کند. توی دلت هی اسب شیهه می‌کشد. هی شمشیر تیز می‌کنند، هی بوی سوختنی می‌آید. وقتی ارباب ما می‌گوید: "راضی‌ام به تقدیرت"، وقتی می‌گوید: "با حلقومم گواهی می‌دهم که هستی"، "با گوشه لب‌هایم مطمئنم که تو خدای منی"، "نرمه غضروف‌های بینی‌ام گواهی می‌دهد به بودنت"، این حرف‌ها بوی خون می‌دهد.

 

آقای عسکری، تا ابد اگر لیاقتی باشه واسه عرفه خوندن، یادم می‌مونه این جملات... به خصوص این جمله پررنگ شده بالا. اگر لیاقتی باشه واسه تمتع رفتن و دیدن و تجربه اون احوال، حتما یادم می‌مونه جملاتتون رو تو این کتاب...

 

 

+

تو دعاها و عبادات فردا، منو یادتون نره...

دقایق بعد از مصاحبه (۲)

....؟

۵

خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟

سلام:)

از اون سلاما که تنها فایده یه پست محسوب میشه. حس میکنم که نیاز بود یه کم بنویسم و یه کم حرف بزنم و این صوبتا، و تنها جایی که میشه یه کم مغز رو از گره‌ها و انباشت اتفاقات رها کرد در حال حاضر همین وبلاگه... اگرچه کمتر از سابق دوست داشتنیه اما دوست‌هایی که توش دارم میشه گفت این مدت بیشتر از دوستان غیرمجازیِ همیشه درگیر، پیگیر حال و احوالم بودند و این یعنی میشه ظاهراً یه مقادیری از امیدواری رو خرجش کرد:) 

۷

ز من چو بادِ صبا بویِ خود دریغ مدار

 

بازم من...

پر از حس گناه.

مات و مبهوت هواداراتون...

مات و مبهوت اشکایی که براتون میریزن...

متحیر از دستای پر برکتتون که دست این همه آدمو میگیره...

هیچ کس از اینجا خاطره بد نداره! 

 

 

یه گوشه ای نوشته بود:

آقای امام رضا ع

ما عکاس‌های خوبی نیستیم

حرم شما خیلی خوش عکسه...

 

ز من چو بادِ صبا بویِ خود دریغ مدار

چرا که بی سرِ زلفِ توام به سر نرود

..

تو کز مکارمِ اخلاق عالَمی دگری
وفایِ عهدِ من از خاطرت به در نرود

 

 

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان