ناهماهنگ

ناهماهنگ

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

بایگانی
پیوندها

تو همه هاگیر واگیرای این چند روز، یه مریضی کم بود که شکر خدا اونم حاصل شد...

دیروز رو با تب و تو مسیر تخت خواب_روشویی سر کردم و اواسط روز بود که با دو تا آمپول تزریقی و یه سرمی یه کم حالم جا اومد! 

اگرچه هنوز درگیری گاه به گاهی به با بدن درد و سردرد دارم اما به وخامت دیروز نیس الحمدلله...

درگیری با خواستگار و پایان نامه و مصاحبه قضاوت خیلی کم بودن... از بالا دستور دادن که فاطمه سه چار بار _روتون گلاب_ بالا بیاره و معده اش اب رو هم نگه نداره تا اوضاعش از قبل قشنگتر بشه...

خلاصه دو روزه که ولو ام و نمیتونم غذا هم بخورم...

 

در هر صورت خدا رو شکر:)

 

+ جلسه آخر عکاسی موکول شد به هفته دیگه...

++ هنوز نمیدونم جلسات آشنایی میوفته محرم یا بعد از دهه؟؟! یا همین الان نع؟؟؟

+++ پایان نامه از گیر دراومده انگار و میشه بهش امیدوار بود...

  • ۰ نظر
  • ۲۷ تیر ۰۲ ، ۱۱:۲۰
  • ۸۷ نمایش

یادداشت

۱۶
تیر

یه بغض گنده تو گلوم...

وسط جشن عید غدیر:)

 

+ راستی عیدتون مبارک:)

  • ۰ نظر
  • ۱۶ تیر ۰۲ ، ۲۱:۳۴
  • ۸۳ نمایش
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۴ تیر ۰۲ ، ۱۷:۲۴
  • ۱۳۷ نمایش

 

دعای عرفه دعای بلندی است؛ هم مضمونی و محتوایی و هم تعداد صفحه‌ای. دعای ترسناکی است که توی دلت را خالی می‌کند. توی دلت هی اسب شیهه می‌کشد. هی شمشیر تیز می‌کنند، هی بوی سوختنی می‌آید. وقتی ارباب ما می‌گوید: "راضی‌ام به تقدیرت"، وقتی می‌گوید: "با حلقومم گواهی می‌دهم که هستی"، "با گوشه لب‌هایم مطمئنم که تو خدای منی"، "نرمه غضروف‌های بینی‌ام گواهی می‌دهد به بودنت"، این حرف‌ها بوی خون می‌دهد.

 

آقای عسکری، تا ابد اگر لیاقتی باشه واسه عرفه خوندن، یادم می‌مونه این جملات... به خصوص این جمله پررنگ شده بالا. اگر لیاقتی باشه واسه تمتع رفتن و دیدن و تجربه اون احوال، حتما یادم می‌مونه جملاتتون رو تو این کتاب...

 

 

+

تو دعاها و عبادات فردا، منو یادتون نره...

  • ۰ نظر
  • ۰۶ تیر ۰۲ ، ۲۳:۳۲
  • ۸۲ نمایش