خونه ی جدیدمون آفتاب نمیبینه. یعنی شب و روزش فرقی نداره. چون دو تا مجتمع تو فاصله ۵ متری هم ساخته شدند و نور همدیگه رو کور میکنن...
من عاشق نوری ام که بیفته تو خونه. رو فرش و وسایل... عاشق اینم که ساعت بدنم با نور خورشید کار کنه و اینحرف دبروز و امروزم نیست. و خب طبیعیه که یه جورایی مثل مرغداری دور از جون و بلانسبتم، برقروشن بشه میگم صبح شد، خاموش بشه میگم شب شد...
دو سه روزه که صبحا تنهام و نمیفهمم کی صبح میشه یهو چشم باز میکنم میبینم ۱۲ ظهره...
و خب خمودی بدی میاد سراغم و سر درد... نمیدونم اصلا چجوری میشه انقدر خوابید:/
به هرحال سردرد میگرنی ناجوری برگشته تو سرم و حتی اگه ساعت بذارم چون اتاق پنجره نداره نمیفهمم و خواب عمیق میشه...
باید یه فکری بکنم و هیچی به ذهنم نمیرسه:)