مامانبزرگ

مامان بزرگ هم رفت... 

بازم بی‌خداحافظی...

 

یه فاتحه مرحمت کنید بی زحمت...

تقاضای یه لطف

سلام به همگی

نمیدونم چند نفر اینجا رو می‌خونه...

ولی هرکی می‌خونه لطفا یه حمد شفا برای مادربزرگ من بخونه...منت به سر من بذارید...

 

About me_ 6

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سال بعد...

من همیشه از شبهای قدر می‌ترسم...

من همیشه از یه شب که توش به سال بعد فکر کنم می‌ترسم...

اول فروردین و شب قدر:(

من همیشه از، از دست دادن می‌ترسم...

می‌ترسم از سال بعدی که امسال رقم می‌خوره و اگر بخواد با عملکرد من رقم بخوره خیلی خوب نیست... که من ناشکر بودم! من گناهکار بودم! من بد بودم! من لایق نبودم!

خدایا...

من رو ببخش و با عفوت فردا رو، سال بعد رو، زندگیمو رقم بزن...

 

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان