عشق است همین لذت اظهار و دگر هیچ...
🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤
- ۱ نظر
- ۰۴ آذر ۰۱ ، ۱۵:۵۶
- ۱۰۲ نمایش
عشق است همین لذت اظهار و دگر هیچ...
🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤🇮🇷❤
پایاننامه نوشتن واسم یه جورایی فراره:)
وقتی میشینم پشت سیستم انگار دنیا منتظر من و واژههای منه که اوضاع رو درست کنه:)
دیروز استاد داشت با خودکارش نوشتههامو خط میزد و فلش میزد که این نباید اینجا باشه و جا به جاش کن و این کلمات تنوین نداره...داشتم پوست کنار ناخنمو میجویدم و به این فکر میکردم که چرا این اینقدر به من کار میده؟!؟
بعد بحث شد از موضوعات مختلف مورد اقبال امسال توی دانشجوها توی دانشگاهای مختلف و من فقط با هر بار شنیدن لفظ "حقوق بشر" تو ذهنم پلی میشد:
مرگ بر حقوق بی بشر! مرگ بر تبر...
گوش میدادم به استاد ولی حتی وقتی کتابام رو میخونم یهو این آهنگ تو ذهنم پلی میشه:))
"مرگ بر شکوه خار و خس...مرگ بر هوس!"
وسط شلوغیا من میدوییدم دنبال ادیتا و ویرایش مطالب درسیم، استاد تو آسانسور پرسید: خبر داری اینجا هم شلوغ شده یا نه؟ گفتم آره انگار...نمیدونم!!! گفت چطوری میری خونه با این اوضاع؟ گفتم اوضاعی نیس استاد. داد و بیداده دیگه:) ولی بابا میاد... گفت خب خوبه:) گفتم البته از حق نگذریم امنیت زیر سواله:) گفت حق داری! شرایط اونایی که الان چادری ن واینا سخته...گفتم اوضاع بهتر میشه انشاءالله:) خدا بزرگه و حواسش هست:)
تو ذهنم پلی شده بود:
ای خیال ِخوشِ لبخندِ تو، امنیتِ من...*
دختره عصبی بود میگفت نباید بگی اغتشاشگر! باید بگی معترض مدنی!!! سکوت کردم و لبخند زدم... من بیرون از بحث بودم! فقط شنونده...
داشت میگفت کسی که تنها منبع خبرش اخبار ایرانه زور داره باهاش بحث کردن چون "نمیفهمه":)))
داشت از آزادی میگفت:)) آزادی ای که حتی تعریفش رو از اخبار فقط غیرایرانی گرفته بود:) و من به عنوان یه "نفهم" جایی توی بحثش نداشتم:))) دوباره تو ذهنم یه چیزی پلی شد:
مرا اسیر خودش کرده غصه دنیا/ یکی مرا برساند به صحن آزادی
باید میرفتم کتابامو از کتابخونه تحویل میگرفتم، وقت نداشتم واسه شنیدن ادامه حرفاشون:))
استاد دوباره خط میکشید و من متعجب بودم چرا سوتیایی که خودم پیداشون کرده بودم رو ندیده:)))
چند بار دل کردم بگم استاد وقت بده، این کارا زیاده... بعد گفتم بیخیال! سرِ شلوغ از همه چی بهتره این روزا...
که تصویر و تصویر پشت سر هم تو ذهنم مرور نشه! خون چادر نماز، صورت خونی جوون ... ظلم آشکار!
دوباره و دوباره...
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد؟
پشت سیستم زل زدم به کلمات:)
غیرقابل انکاره که این روزها چندین ساعت دانشگاهم و چندین روز نیاز به استراحت دارم و...
غیرقابل انکاره که اعصابم بهم میریزه و سریع اشکم درمیاد...
غیر قابل انکاره که یه ساعتایی مرددم و فکر میکنم به مسیر تا اینجای خودم...به حق و باطل... به چیزی که درسته و چیزی که غلطه...
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا...
اما
امیدوارم:)
...
+
خون شهید، جاذبهی خاک را خواهد شکست؛
و ظلمت را خواهد درید؛
و معبری از نور خواهد گشود؛
و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
شهید آوینی
____
* میشود دور تر از چشم جهان، دور تو گشت/ ای که تنهایی و تنها به تو باید برگشت...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿بقره ۱۷۱﴾
و مثل کافران (در شنیدن سخن انبیاء و درک نکردن معنای آن) چون حیوانی است که آوازش کنند و او از آن آواز (معنایی درک نکرده و) جز صدایی نشنود، کفّار هم (از شنیدن و دیدن حق) کر و گنگ و کورند، زیرا تعقل نمیکنند.
صدق الله العلی العظیم
با عرض سلااااام و درود بی کران :)
خوبید؟
از حال من اگر جویا باشید والا دیروز رفتم زیر سرم... یعنی دیشب... ۵ تا سرنگ رو خالی کرد توی یه سرم با سرعت شره:))))
ولی خب الحمدلله حالم خیلی بهتر شد و اوضاعم خوبه به کرم پرودگار:)
زیر سرم به بابا میگفتم بابا یه عکس بگیر امتیاز این بخش رو از دست ندم...گفتم بروووو بابا:))) نگرفت... خلاصه اگه گرفته بود الان آپلودش میکردم اینجا با کلی ناله و وای و واویلا و...:))) حیف شد...
الان البته میشه از روی دستم و کنار برآمدگی مچ دستم عکس بگیرم تا ابعاد کبودی بعد از سرم رو به دیدگان گرامیتون برسونم ولی خب دیگه اون کیفیت زیر سرم بودن رو نداره:)))
خب...
بسه!
این هفته مجازی بودیم و اساتید دروس رو آپلود کردن تو مجازی...منم مریض بودم و به تبعش هیییییچی نخوندم و دانلود هم نکردمشون...خب؟
حالا این هفته کلاسا حضوریه و من میمونم و درسهای نخونده:)))
باید یه جوری این دو روز جمع و جورشون کنم البته این هفته گمون نکنم برم دانشگاه و این یعنی این هفته رو هم عملا مجازی باید بگذرونم و اضافه میشه کارای هفته قبل ولی باید یه جوری کار رو جمع کنم...نمیشه این شکلی:)
حالا درس و مشق به کنار نمیدونم چرا باید تو این شرایط دانشگاه ها رو باز کنن؟! اصلا نمیفهمم... یه عده کله خراب میوفتن جون هم دیگه... فایده دیگه ای نداره که... فضای تحصیل و دانش نیس اصلا تو این شرایط دانشگاه...
...
دیگه اینکه
این سویه بیماری امیکرون قدرت سرایت بالایی داره و متاسفانه افراد با گرفتنش تا مدتی واکسینه نمیشن و پیوسته در معرض خطر درگیری مجددن...پس مواظب خودتون باشید...
و اینکه بسیار سینوسی عمل میکنه و ممکنه دو سه روز کاملا خوب باشید و یهو خدای نکرده دوباره بیوفتید.
خلاصه که مواظبت مواظبت...
+بعدا نوشت: اینم پیشنویس بود و هی به مرور کامل شد. بازم تاریخشو عوض نمیکنم و همونطوری ثبتش میکنم...