حاج آقا توی تلویزیون امروز میگفت که راه دادن دو تا خواستگار بدون تعیین تکلیف یکیشون و مقایسهشون توسط دختر، عفیفانه نیست. مثل اینه که بری سراغ شوهر یکی و راجع بهش فکر کنی... و... میگفت که باید بگی من خواستگار دارم و اگر پیش نرفت و اینها، بهتون اطلاع میدیم که بیاید و اینا!
من به عنوان شخصی که وسط این ماجراها بودم و در سرم هست که بنویسم از نکبتی به نام ازدواج! میخواستم فقط اجمالا تو این فضا خدمتتون عرض کنم که خاااااک تو سر جامعهای که راه دادن دو تا خواستگار برای دختر عفتشو زیر سوال میبره و روزی دو تا خواستگاری رفتن و به عبارتی ۱۴ تا خواستگاری در هفته رفتن واسه پسر و هماهنگیاش توسط مادرمکرمه اش، حق و صلاح و صوابه و نه تنها عفتشو زیر سوال نمیبره بلکه میتونه تو هر ۱۴ تا خواستگاری جوری منبر رو دست بگیره که تو گویی همین الان با فرست کلاس از معراج برگشته...
و ثانیا، باشه حاج آقا! کجایی؟ طرف یه جلسه میره خواستگاری، دختره رو میبینه و حتی امیدوارش میکنه که «من محل زندگیم پی شمادرمه و مشکل نداری و کدوم کافه رو دوست داری و میشه جلسات بعدی باهم بریم؟...» بعد پشت سرشو نگاه نمیکنه و حتی نمیگه: ببخشید نع!
یا مورد داشتیم دختره پدربزرگش فوت کرده گفته اگر میشه بعد هفتم میت تشریف بیارید، دیگه نیومدن:)) یا مورد داشتیم دختره مادربزرگش تو ای سیو بوده و گفته من نه پدرم خونه اس نه مادرم، بذارید هفته بعد بیاید:) که هفته بعد وقتی گفتن میتونید بیاید، گفتن ببخشید ما قرار مدار عقد با یکی دیگه گذاشتیم!!! هع:)
دوباره نیاید بگید ازدواج هیچ گوری نیست و فلان!!! میدونم نیست!!! فقط میخوام بگم چقدر میشه از واقعیت دوووور بود:)))