نکات امروز

بعد از چهار ساعت کلاس به عنوان اولین روز ترم حضوری لازم میدونم یه سری نکات رو تو طول روز به نظرم اومد تو دو فصل مجزا بگم:

فصل ۱، دانشگاه:

میدونین؟داشنگاه باید وقتی باز باشه که یه سری چیزا حل شده باشه...اعم از مسئله بوفه،سرویسا،کلاسا،گرمایش و سرمایش،سلف و ...

وقتی هنوز اینا حل نشده، یه طوریه...بوفه باز نیست!میری توی لابی میشینی از سرما یخ میزنی!سرویس نیس باید پیاده کل داشنگاه رو گز کنی...خب که چی؟ممکنه بگید دانشجو ارشد دیگه نباید با سرویس جا به جا بشه! بله...حق با شماست ولی ما هنوز بانک نزدیم که ماشین زیر پامون باشه دائما...و بال هم نداریم قاعدتا!

فصل ۲:دانشجوها!

اول اینکه من اگه جای اینا بودم به جای اینکه ماسک ردن رو احباری میکردم، آرایش کردن رو ممنوع میکردم!رژ جیغ میزنی زیر ماسک ...خب معلومه مجبور میشی واسه اینکه اونو نشون عالم و آدم بدی ما رو به فنا بدی درحالیکه هم اتاقیت مریضه...

چه کاریه خب؟؟؟

بعدشم اینکه واسه یه داشنجوی ارشد زشته دیگه توی راهرو داد و بیداد راه بندازه و بلند بلند بخنده...باز خودتون میدونین...

و اینکه ....

اه!

حالم از کلاسای حضوری بهم مییییخورررره...

 

۳

مهلت شما به پایان رسیده است !!!

عادت کردم به آدما توی ذهنم مهلت میدم !مهلت واسه اینکه یه کاری انجام بدن ...نشونه میذارم واسه اینکه اونا رو نگه دارم توی ذهن و زندگیم ...میدونم این غیر منصفانه اس که اونا از این قضیه بی اطلاعن !میدونم ممکنه بعدا اون کارا و رفتارایی که من نشونه گذاشتم رو انجام بدن( که اگر انجام بدن بی تاثیر نیست اما مثل وقتی نیس که بهشون مهلت دادم) ولی این چند روز ، به چند نفر مهلت داده بودم که تموم نشن !و اونا راااحت تموم شدند!

حالا که درست فکر میکنم این فرصته، واسه خودمه واسه بستن پرونده یه سری آدم بااین شرایط !!!که دیگه نصفه نیمه نمونن ...یه جا آخرش به نقطه ختم شن ...یا یه جا به این پی ببرم که این آدما بنا نیست که تموم شن ...بنا نیست به قول حسین وحدانی توی کتاب « دال دوست داشتن » توی زندگیم متعفن شن!با پای خودشون برن بیرون بهتره !خیلی بهتر!

حرف زیاد هست اما واقعیتش حوصله گفتنش نیس ...

بمونه واسه بعد ...

فقط یه چیز !
اونم اینکه آدم نمی‌فهمه اولش که کی می‌خواد اذیتش کنه ، کی فقط و فقط به قصد سود گرفتن ( حالا به لحاظ توجه و احساس و تنها نموندن یا درسی و علمی و انداختن کاراش روی شونه تو)بهش سلام میده ...و ممکنه خیلی وقتا به خاطر حضور توی یه جمع یا کنار آدم یا آدمای سودجو، متفاوت، خیلی خیلی متفاوت، از زیر کار در رو و ...ناراحت شه !طبیعیه ! علم غیب نداریم ...ولی این روزا به یه نکته پی بردم که هر سلامی ، الزاما جوابش علیک سلام نیست !

با احترام به م.ه ، ز.ج و...

 

 

 

...

+اینکه ترم با یه کلاس حضوری ساعت ۸ صبح شروع بشه ، بعد از دو سال !!!واقعا غمگین انگیز و دردآوره !یعنی من حسم بهم میگه که حتی میتونه ضد حقوق بشر هم باشه !:))))

...

۳

صداتو برا من بلند نکنا...

یه چیزی که راجع به خودم کشف کردم اینه که نامبرده!یا خیلی بیکاره!یا خیلی کارداره!حد وسط نداره اصلا مشغله‌هاش...

چند روزی تو بیکاری طی شد!شاید به نحو بد و بطالت...

شایدم خودم اینطور فکر میکنم و لازم داشتم به این استراحت و بطالت بگذرونم...در هر صورت این هفته که شروع بشه...آزمون بعدی در کمینه!۲۰ اسفند!ترم دو ارشد داریم!و مصاحبه اول بهار!شاید بازم بینش دو سه روزی بشه بطالت رو پیشه کرد اما اینه داستان!به شرط زندگانی!

باید یه کم خودمو واسه آزمون ۲۰ اسفند جمع و جور کنم!واقعیتش دیگه نمیتونم مردودی رو تحمل کنم...مردود شدن خیلی سخته!خیلی!به خصوص وقتی واسه نوشتن لفظ "مردود" از اپشن و همزمان استفاده میشه...یعنی اگه بولد نبود یا همزمان با بولد بودن ایتالیک نبود، کمتر تو صورت آدم سیلی میزد!میدونم حرفم زیادی مزخرفه ولی کشفمه که این دوتا مولفه روی بیشتر ناراحت شدنم اثر داره...

مثل اینکه طرف وسط بحث داد بزنه و طرف دیگه بگه:صداتو برا من بلند نکناااا!

 

قاصدکهایی برای خدا...

ای خدا

ما رو از شر آدمای نصفه نیمه...

از آدمایی که هر چند وقت یه بار روی زندگیمون آوار میشن و آرامش رو ازمون میگیرن و میرن ...

بعد بعد وقتی خوب شدیم دوباره برمیگردن...

اونایی که در نبودن و بودن ناتمامن...حفظ کن!

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان