به تو از دور سلام...

و هو الکریم ابن الکریم و اخ الکریم و جده خیر الأنام
و هو الأمام ابن الأمام و اخ الأمام و حبه خیر تمام
و هو الحبیب ابن الحبیب و اخ الحبیب و عینه شمس الضحی
و هو الطبیب ابن الطبیب و اخ الطبیب و بیته دار الشفاء
و هو الأمیر ابن الأمیر و اخ الأمیر و امه خیر النساء
و هو الحسین ابن علی و اخ الحسن و اخته بنت الهدی

...

به حسین(ع) از طرف وصله ناجور سلام...

 

مینجانگو،من و باگ های شخصیتی!

از ایرادهای کوووچیک یه شخصیت خوب  و عاقل مثل خودم!!!میتونم به قابلیت دیدن دو باره...سه باره...۶ باره...۱۲ باره ...یا حتی بیشتر یه فیلم یا سریال خاص اشاره کنم!

فک کنم دیدن خانه سبز و یانگوم هم موید این داستان باشه...یا اینکه من نمیتونم بشمرم که چنددد بارفیلم به رنگ ارغوان رو دیدم...فک کنم بالاااای ۱۵ باااار...

من در حالت عادی اصلااااا سریال تماشا نمیکنم...و با تلویزیون و فیلم زیاد مرتبط نیستم...اما گاها و استثنائا یکی دو تاشون منو وادار میکنن که نگاشون کنم...یه حسی مثل اینکه صدا بزنن بگن بیاهااااا...بیاااااا...هاهااهاااا...یه همچین چیزی...خلاصه ...این یانگومم تا یه جاهایی هی مقاومت کردم نگاش نکنم...و تو تایمش کتاب میخوندم...ولی دیدم اصلا نمیشه...قیاس خوبی نیس...کتاب عااالیه...اما...یانگوم!افسر مینجانگو...تمام‌کودکیای منو به تصویر میکشن جلو چشمم...خخخخ شبای شنبه...ساعت ۱۰!تقریبا وقتی تمام میشد این سریال کل غم عاااالم میریخت تو دل من...نه به خاطر اینکه تا شب شنبه بعد اثری از آثارش پیدا نبود نه...به خاطر اینکه تمام شدن یانگوم به معنای تمام شدن اخرین تفریح روز جمعه بود و من بودم و یه عاااالمه تکلیف واسه فردا...اصلا حال بدش باهییییچی قابل قیاس نیس که نیس...به خصوص اینکه من فقط دوم دبیرستان پنج شنبه هام تعطیل بود و تنها روز تعطیلم جمعه بود تو طول دوره تحصیلی...

نمیدونم زمان پخش اول یانگوم چند سالم بود شاید ۹...شاید ۸...اما گند بوددددد...

امشب حواسم نبود و وقتی افسر مینجانگو به یانگوم گفت میرم استعفا میدم به خاطر تو...بلند گفتم خدا بده یه افسر مینجانگوووو...!و بعد دو جفت چشم ...به حالت تعجب ...کمی تحیر...کمی افسوس ...کمی عصبانیت بهم خیره شدن...

گفتم "اهم اهم...اخه‌نگا کنین تو رو خداااا...جیجو تبعید کردن یانگومو...رفت شد افسر نیرو دریایی...اومد قصر...شد رییس بیمارستان...خواست بانو چویی رو به سزای اعمالش برسونه شد قاضی اجرای احکام...رفت بیمارستان عمومی شد معلم بچه های بیمار...اصلا سلسله مراتب اداری نداره این فیلم!!!"

ولی خب این حرفا کمکی به گندی که قبلا زده بودم نکرد و تا این لحظه خدمتتون این چیزای مسخره رو تایپ میکنم هنوز تحیر و تعجب توی چشماشون مشهوده...

خلاصه ...

گند زدیم امشب...

۲

ده از ده!

شب گذشته من و او، چه خواب خوبی بود
در آن سیاهی شب آفتاب خوبی بود

همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت
اگرچه ترس نبود، اضطراب خوبی بود

گناه نیمه شب ما کلام حافظ شد
گناه نیمه شب ما ثواب خوبی بود

تفاُلی نزد و یک غزل برایم خواند
ولی عجب غزلی! انتخاب خوبی بود

"چه مستی است ندانم که رو به ما آورد"
جهان به رقص در آمد... شراب خوبی بود

سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود

تمام شب تن او را ورق ورق خواندم
غزل، سپید، ترانه، کتاب خوبی بود

اگرچه شاعر آیینی ام دلش می خواست
که عاشقانه بگویم، عذاب خوبی بود

سید حمیدرضا برقعی

...

شاید شعر عاشقانه شنیدن از زبان یه شاعر آیینی که شعرهاش اشک واسه چشم نمیذاره ذوق مضاعفی برام داشته که عاشقانه های دیگه سپر انداختن جلوش...

هر بیتش برام شیرین دلچسب و نابه...

...

چشمانش!

سکوت ریخت برایم...

جواب خوبی بود !😏😏😏

۳

نه از ده...

در خیالات خودم, در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی درمیکنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی, که حالت بهتر است؟!
باز میخندم که"خیلی!"، گرچه میدانی که نیست
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو…
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست…!
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

بیتا امیری

...

فک میکنم این شعر رو یه بار دیگه هم پست کردم...

اما!خب دوستش دارم و این اصلا دست من نیس...

این شعر رو قبل از آهنگ نفس مداحی یراحی شنیدم و تو حافظه ام ثبتش کردم...اما اون اهنگ هم به شددددت برام دوست داشتنیه...

کلا روح و جانی مشابه توی هر دو هس...

همونی که اگر اشتباه نکنم میگه:

"عاشقم میشی دوباره...عاشق اونی که نیس!"یا یه همچین چیزی...

حوصله ندارم الان اونو اپلود کنم...ببخشید!

ولی اونم جز اولین های آهنگهای پاپ دوست داشتنیمه...

حالا شاید یه روزی از ۱۰ آهنگ دوست داشتنیم هم پست گذاشتم تا در طول ایام هم متوجه تغییر سلیقه و هم پس رفت و پیش رفت ذوق موسیقاییم بشم...!

...

اینکه وی خیلی کم پیش می آید که عصبی بشود  چیزی است که به همه اعصای خانواده ثابت شده ...اما مشارالیه به دلایل معلوم و گاهی نامعلومی طوفان به پا میکند ...در این‌هنگام وی تصمیم میگیرد شعر بخواند...موسیقی گوش بدهد...و ذهن‌خود را آزاد نماید!

بی ربط!خب خوش به حال وی...!😑😑😑🤔

پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان