_خاااااانوووم!
_خاااااانوووم!
یکی نیس بگه اون نوشته من فکاهی نبود ابلهِ صورت نابووود!
البته فکاهی بد نیست هاااا...اما من فکاهه نویس نیستم...میفهمی؟
فقط به خاطر اینکه یه کلمه نوشتم حتما قدیمیا وقتی عاشق هم میشدن به جای مزخرفات مرسوم به هم میگفتن" خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش!"ینی چییییی؟این میشه فکاهی ؟؟؟
شما بگید...!
شما به این نظر میخندید؟شما به شعر حافظ میخندید؟
امروز روز خوبی نبود ...
اولش که با نمره افتضاح آیین دادرسی شروع شد و متعاقبش دعوا با یکی از همکلاسی هام که بدجور رو مخم بود چن وقته ...ینی هر نمره ای میومد فقط یه پیام که چند شدی میفرستاد نه سلامی نه علیکی و نه هیچ ...!خلاصه اینکه اخرشم میگفت من از تو بهتر نوشتم کمتر شدم و تو فلان ...در نهایت امروز بهش گفتم هیچ کدوم از نمره ها و کارای من به تو مربووووط نیس ...من دنیاو قلب و زندگیم داره از هم میپاشه تو کودک درونت انقددد هنوز فعاله که به فکر اینی که نمره خودت ازمن کمتره یا بیشتررررررررر؟؟؟
دیگه نگفتم دنیایی که داره از هم میپاشه آدمیه که ازش یه کاری دیدم که نه میشه ازش متنفر بود نه میشه نبود...
اما گفتم بس کن بچه بازیاااتو ...اه ...و اون دیگه پیامامو سین نکرد ...بعدش دوره داستان نویسی بود که تمام هفته رو شدم آدم داستانی که استاد گفت بخونم و اخرم نذاشتن بخونم....
بعدش امتحان زبان و جدالم بود با مسئولین موسسه زبانم ...که مغزمو واااقعاااا درد آورد ...و داااااغونم کرد ...
و بعدش نمره تجارت بود که شد تیر خلاص این جریان ...
و اعتراض کوبنده ای که تو سایت دانشگاه به نمره کردم ...واقعااااا سر دررد مال یه لحظه امه ...
دارممیمیرم ...دیگه ...پیشانی و پس سرم به شدت نبض میزنه و حتی تاب یه صدا آرومم ندارم ...
بسه جنگیدن ...بسمه ...
من دیگه سپر انداختم امشب ....
*تنها نکته منفی ای هیچ وقت باهاش کنار نمیام بغض گاه و بیگاهی بود که تو گلو پرمیشد و ضعیفم میکرد .
&یه پرش هولناک سمت آهنگ به سرم زده پازل بند ...یه پرش پر درد...