خونه مادربزرگ خیلی قدیمی بود.
دم افطار و توی سکرات موت، زل زده بودم به گوشه دیوار و به این فکر میکردم که خدایی چرا همدانیا انقدر بی حوصله ن؟
کرمان، شیرینیاش، کلمپه، قاووت، قطاب... یزد شیرینیاش، باقلوا و سوروک و ... تا جاهای دیگه! سوهان و چه میدونم، حتی کلوچه! اسمای خاص که در بدو امر ممکنه اصلا ندونی چیه!
بعد شیرینیای ما اسماش:
گرده! زرده! شیره! شیرمال!!! انگشت پیچ!!!
بابا یه کم خلاقیت داشته باش مسلمان...
آبرومان رفت!!!
حوصله نداشتن اسم بذارن... مختصر و مفید میگفتن، این که گرده، گرده! اینکه زرده، زرده! اینم اسم نمیخواد! همون شیره! اینم شیر مالیدن بهش شیرمال! اونم با انگشت میخورن، انگشت پیچ!!!!!! اییییی... این چه اسمیه خدایی؟
تنها نقطه قوتمون کماج ه!!! اونم فکر کنم از جای دیگه اومدن واسش اسم گذاشتن...
...
+از یادداشتها:)
++عزیزان از اونجایی که این اسامی شیرینیای همدانی بسییییارررر خاصه؛ برای اینکه بدونین چیه، یا خواستین سرچ کنین، باید انتهای کلمه یه قید "همدانی" اصافه کنین والا سر از ناکجا آباد درمیارید😂😂😂
از حق نگذریم گِرده رو فطیر هم صدا میزنیم!!
که البته کاری از پیش نمیبره!!! همیشه کار رسانهمون ضعیف بوده...
+++ اگر بگن پشمک هم ریشه اش همدانیه با این اسمی که واسش گذاشتن من تعجب نمیکنم😂😂😂
+++ اگر امکانش هس این شبا واسه پدربزرگ من دعا کنین...
ممنون:)
تقریبا از صبح دارم میخورم به در و دیوار... نباید! یعنی عهد کرده بودم که خیلی به در و دیوار نزنم ولی نمیتونم...
+ من وقتی به تکلیف رسیدم تابستون بود ماه رمضون... ماه رمضون با گرماش تو ذهنمه... (حتی با گذر زمان) نمیتونم با این سوز و سرما و خنکی ارتباط برقرار کنم! همیشه باید از گرما بپزم که حس کنم ماه رمضونه!
منم از دعاهاتون تو این ماه جا نندازید🤗
مبارک باشه 💓