همان که یارمان بوده؛ کماکان یارمان مانده(۱)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

همان که یارمان بوده، کماکان یارمان مانده

چقدر از دلخوشی‌های کم و کوتاه‌مان رفته؟

چقدر از زخم‌های بر جگر بسیارمان مانده؟

 

...

+ بنا دارم یه سری پست بنویسم و قطعا رمزدار خواهند بود. با این عنوان...

اگر دوست داشتید دنبال کنین توی این پست کامنت خصوصی بذارید:) رمز خدمتتون ارسال میشه:)

از جنس اسطوره...

مقدمه: بلد نیستم مناسبتی حرف بزنم. نویسنده ی خیلی خوبی هم نیستم. دروغ چرا، بعضی از دوستان هم میدونن این روزا حالم چطوریه و چقدر تحت فشارم...و شاید فکرم مشغول رخدادها و اتفاقات درونی و بیرونی وجودمه!

فقط از باب نشر افکاری که تو ذهنم بود صفحه پست جدید رو باز کردم. بعلاوه که یه خرده حس کردم باید اون احساسات جایی بیرون از دفترچه یادداشتم نوشته بشه...

 

 

دیشب نوشتم:

من قصه‌های شاهنامه رو زیاد مرور کردم... سعی کردم درکشون کنم...توش شخصیت‌هایی هستن که همه‌شون با هم، دارن از یه عبارت مشترک حرف میزنن؛ عشق* به وطن*. قصه‌های زیادی خوندم و شنیدم از آدمایی که برای وطن، حق، حقیقت و ازادگی جنگیدند و جون خودشونو از دست دادند...

ولی 

قصه‌ها شبیه واقعیت نیستند. قصه‌ها ناتوانن از بیان حقیقت...

و من همیشه مفتخر خواهم بود به هم عصر بودن با یکی از رستم‌های واقعی سرزمینم. با مردی که قدرت و شجاعت و عشق و اقتدارش، قصه نبود... و بعدها فهمیدم که واسه شناختن اون عبارات، شاید خیلی لازم نیست توی قصه‌ها گشت... خیلی لازم نیست دور شد... 

.....

*عشق: ... پیش از آنکه انسان را بیافریند عشق را آفرید؛ چرا که میدانست، انسان بدون عشق، درد روح را ادراک نخواهد کرد، و بدون درد روح، بخشی از خداوند خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت... (نادرابراهیمی، یک عاشقانه آرام، ص ۲۳)

*وطن: اگر بگم تازه فهمیدم اونایی که ندارنش، چقدر حقیر و درهمن؛ دروغ نگفتم.(حتی اگر به نظر بزرگ، تحصیل کرده و مطلوب بیان)

روزها و شبهای زیادی اسم کشورم فقط نشانه ملیتم بود و هیچ... اما حالا به مفاهیم جدیدی دست پیدا کردم به نام هویت، اصالت و ارزش... . مثل ترتیب حروف توی اسممون! اگر رعایت نشه بی معنی میشیم... وطن واسم مثل ترتیب چیده شدن ف ا ط م ه شده... اگر نباشه، نمیتونن صدام بزنن...

 

 

 

بعدا نوشت: یه وقتایی به این فکر میکنم که بین الملل خوندن، فقط یه کارکرد مهم واسه من داشته تا اینجا. دید همه جانبه!(هرچند این دو سال رو باید بذارم اسمشو سربازی! تحمل دیدگاه های مخالف و نرمش و بحث و تاثیر و تاثر حتی ، برای بزرگ شدن!)

دیدن ادمایی که هیچ علقه‌ای به وطن، حق، حقیقت و... نداشتن! آدمایی که سعی میکردن به هر بهانه‌ای رفتارهای نامشروع رو مشروع جلوه بدن... آدمایی که استانداردشون رو چیزایی تعیین میکرد که واسه همون شخصیتای واقعی‌ و حتی اسطوره‌ای، شوخی‌ای بیش نبوده...

بودن تو این فضا، واسم لازم بود... واسه ادامه ی مسیر:)

 

خدایا به آبروی شهید امروز، ما رو کمک کن تو مسیر خودت باشیم. گم نشیم... اسیر شوخیای مسخره دنیا نشیم...

۲

دلم ارگ است و ارگ از خشت...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
پیوندِ عمر بسته به موییست
هوش دار
غمخوارِ خویش باش!
غم روزگار چیست؟

آرشیو مطالب
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان