...
یک سالِ تمام واسه وکالت و ارشد و سایر آزمونای بیربط و با ربط میخوندم. پارسال... خیلیا میگفتن که زوده. ولی با حساب و کتاب خودم وقتش بود که بلافاصله بعد از لیسانس، وارد شغل و اینا بشم. ازمون ارشد رودادم. و رتبهام خوب شد... خدا رو شکر. ولی نه اون رشته و نه اون دانشگاهی که میخواستم نشد برم:) ... وکالت اول رو دادم. شب خواستگاری اقای دور دست فهمیدم اونم رد شدم:)) طبق قاعده دغدغه بی ربط به موقعیت، واسه دوستی نوشتم مردود شدم! گفت الان وقت ناراحتی واسه مردودیه؟:/
ازمون داوری دادم... سنم نرسید و البته ازمونشم رد شدم:))) چند ماه بعدش دوباره آزمون گذاشتن، با شرط سنی:))) گفتم اشکال نداره امسال قضاوت میگیره و من از آزمون علمی به خاطر معدل الف بودن معافم:) دقیقا اونم شرط سن گذاشتن و اونم... رفت هوا:)))
تقریبا هیچی به هیچی:)))
من موندم و کلاسای اینجا و بیکاری:)
...
قصدم مقایسه نیس:)
فقط من یکی از اقوام رو وسوسه کردم که ثبت نام کنه و بیاد آزمونا رو. استخدامیا رو... با بچه کوچیک و بعد از چندین سال فارغ التحصیلی و بدون خوندن درست حسابی! همممه ی آزمونا رو قبول شد:)))
داوری قضاوت وکالت:)
مضافا...
دختری که تا دیروز درگیر عقدش بود، پیام داد واسه تحقیقات مصاحبه بعد از قبولی شماره ات رو دادم:))) ممکنه امروز و فردا بهت زنگ بزنن...
پیاپی حس میکردم باید برم کله ام رو بکوبم به تیزی یه گوشه ی دیوار:))
چرا بعضی وقتا اینجوری میشه؟ نمیدونم...