حضوری طور!
هرجور فک میکنم حضوری شدن دانشگاه ها خوشحالم نمیکنه!یعنی هیچ جورررره...
- ۱ نظر
- ۲۱ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۵۲
- ۵۸ نمایش
هرجور فک میکنم حضوری شدن دانشگاه ها خوشحالم نمیکنه!یعنی هیچ جورررره...
اینم اتفاق امشب:
یه جمعی بودیم واسه افطار...متشکل از زوجهای جوان!تا حدودی!ولی خب یه مقداری غریبه و آشنای مخلوط...بعد سر سفره افطار من کنار یه خانومی نشسته بودم و یه خانومی اونور تر که همسرش رفته بود اول نماز بخونه بعد بیاد افطار:))) (همیشه آدمای این مدلی واسم عجیب بودن که اول نماز میخوندن بعد میرفتن افطار) همه مشغول شده بودیم که دیدیم این خانومه که همسرش نبود داشت دعا میخوند و هیچی نمیخورد...این بغل دستیم گفت وایساده همسرش بیاد بشینه سر سفره بعد افطار کنه هااا..!گفتم آهاااا...بعد خب دقیق منو نمیشناخت این بغل دستیم!گفت یاد بگیر.داری افطار میخوری دو دقیقه منتطر نشدی آقاتون بیاد...
منم نه گذاشتم نه برداشتم خیلی جدی گفتم من منتظر شم آقامون بیاد مرده ام میمونه سر سفره!حالا حالاها باید صبر کنم...آشناها از اقصا نقاط سفره یکی یکی عین پفیلا میترکیدن!
...
+خیلی بهم ریختم به دلایلی و متاسفانه امکان بروزشو ندارم و امکان هیچی رو ندارم!
همون بهتر بزنم به فاز چل بازی...
هر بار زندگی پس از زندگی رو میبینم حس میکنم فردا رو نمیبینم !کارم تمومه تا صبح ...
ولی بازم نگاش میکنم...
با اینکه خانواده زیاد باور نیمکنن حرفای آدما رو من باور میکنم!اگرم باور نکنم سعی میکنم انکار نکنم...
حالا جدای از این که باور کنم یا نه ...تغییرات آدما بعد از این تجربهها و حرفایی که میزنن راجع به جهان بینی تغییر کردهشون، واقعا جالبه واسم...
و نکته جالبش اینه خیلی این تجربهها به مسلمان بودن و مسیحی بودن و ایرانی و خارجی بودنشون ربطی نداره...یه فطرت مشترک خودشو نشون میده که خیلی وقتا فراموش شده...
زینهار از کسی که در غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند